مشورت خانه مرکز مشاوره خانواده و روانشناسی
مشورت خانه یک موسسه خصوصی و دارای مجوز است که با بهره گیری از برترین مشاوران و روانشناسان کشور که دارای بالاترین استانداردهای حرفه ای اخلاق ، دانش ، مهارت و شایستگی هستند با افراد همکاری می کند تا طیف وسیعی از خدمات مشاوره و روانشناسی را برای بهبود و سلامتی فراهم کند. ما در مشورت خانه با افراد از هر نژاد ، عقیده ، جنسیت ، معلولیت و گرایش جنسی کار می کنیم و به صورت سراسری به کل کشور خدمت می کنیم.
وقتی شما یا اطرافیان شما با مشکلات روانی، عاطفی یا رفتاری دست و پنجه نرم می کنید ، ممکن است شرایط طاقت فرسا بوده و زندگی مختل شود. تیم ما اینجا است تا ابزار لازم برای سفر به سلامتی و بهبود را در اختیار شما و عزیزانتان قرار دهد.
مشورت خانه می تواند به شما در بهبود روابط ناخوشایند با شریک زندگی ، فرزندان یا سایر اعضای خانواده کمک کند. شما ممکن است به موضوعات خاصی مانند مشکلات زناشویی یا مالی ، درگیری بین والدین و فرزندان یا تأثیر سو مصرف مواد یا بیماری روانی بر کل خانواده بپردازید.
مشورت خانه می تواند در هر موقعیت خانوادگی که باعث استرس ، غم ، عصبانیت یا درگیری شود به شما و اعضای خانواده تان کمک کند تا یکدیگر را بهتر درک کنند و مهارت های کنار آمدن را برای نزدیک کردن شما به یکدیگر بیاموزند.
ما متعهد هستیم که با همه افراد با صداقت ، امانت ، انصاف و حرفه ای رفتار کنیم. در مشورت خانه امنیت ، حریم خصوصی و امنیت افرادی که به آنها مشاوره می دهیم اولویت اصلی ما است.
در مشورت خانه شما میتوانید به صورت تلفنی و حضوری طیف وسیعی از مسائل و چالشهای موجود در زندگی خود را با کارشناسان ما در میان گذاشته تا بر مشکلات و موانع زندگی غلبه کنید.
دسته بندی مطالب مشاوره مشورت خانه

مطالب مشاوره خانواده
مشاوره خانواده روشی برای توسعه و حفظ روابط خانوادگی سالم و عملکردی با هدف شناسایی و رفع مشکلات در خانواده است. این مسائل می تواند عاطفی ، روانی یا رفتاری باشد.
خانواده ها زمانی که رویداد استرس زایی مانند مشکلات مالی ، طلاق یا مرگ یکی از عزیزانشان ، را تجربه می کنند میتوانند از مشاوره خانواده بهره مند شوند. علاوه بر این ، مشاوره خانواده می تواند در زمینه مشاوره ازدواج، تربیت کودک، مشکلات زناشویی یا نگرانی های روزمره مانند مشکلات جنسی ، درگیری بین فردی یا مشکلات رفتاری در کودکان ، موثر باشد.
مشاوران ما متعهد به یافتن راه حلی برای مشکلاتی هستند که شما و خانواده تان با آن روبرو هستید و از همه خانواده هایی که نیاز به حمایت ما دارند استقبال می کنیم. ما با شما همکاری خواهیم کرد تا تغییرات واقعی و پایدار ایجاد کنیم ، و شما را قادر به کنترل هر آنچه زندگی به شما تحمیل می کند ، می کنیم.
مطالب مشاوره روانشناسی
مشاوره روانشناسی به چگونگی عملکرد افراد در هر سنی و شخصاً و در روابطشان متمرکز است. مشاوره روانشناسی به نگرانی های عاطفی ، اجتماعی ، شغلی ، مدرسه و سلامت جسمی افراد در مراحل مختلف زندگی خود توجه می کند ، با تمرکز بر فشارهای روحی زندگی و مسائل شدیدتری که ممکن است افراد به عنوان افراد و به عنوان بخشی از خانواده ها ، گروه ها و گروه ها با آن دست و پنجه نرم کنند. همچنین مشاوره روانشناسی در سازمان ها به افراد دارای مشکلات جسمی ، عاطفی و روانی کمک می کنند تا احساس خوب آنها را بهبود بخشند ، احساس پریشانی را کاهش دهند و بحران ها را حل کنند. آنها همچنین ارزیابی ، تشخیص و درمان علائم شدیدتر روانشناختی را ارائه می دهند.
مشاوره روانشناسی به افراد کمک می کنند نقاط قوت خود را بشناسند و منابعی برای مقابله با مشکلات و مشکلات روزمره پیدا کنند. روانشناسان بر تعاملات بین افراد و محیط آنها و رشد و ترقی و شغلی متمرکز هستند.
مشاوره روانشناسی در طیف وسیعی از زمینه ها ، از جمله مشاوره فردی ، مهارت های ارتباطی، مشاوره شغلی و سرمایه گذازی، انجام انواع آزمون های روانی و شخصیتی و گروه های مشاور سازمانی کار می کنند.
مطالب روانشناسی بالینی
روانشناسی بالینی (روانپزشکی) به درمان مواردی که بیشتر به عنوان اختلالات روانی یا اختلالات روانپزشکی شناخته می شود ، می پردازد. اختلالات روانی الگوهایی از علائم رفتاری یا روانشناختی است که بر زمینه های مختلف زندگی تأثیر می گذارد. این اختلالات برای شخصی که این علائم را تجربه می کند پریشانی ایجاد می کند.
شیوع اختلالات روانی زیاد است و به نظر می رسد در حال افزایش است ، با این حال اکثر افرادی که معیارهای تشخیصی برای یک اختلال روانی را دارند ، قادر به دسترسی به یک درمان مناسب نیستند. ما دراین بخش با بهره گیری از برترین روانشاسان به دنبال رفع موانع و مشکلات رفتاری و شناختی افراد هستیم.
روانشناسی بالینی در درمان بیماری های روانی مثل؛ افسردگی، وسواس، خشم و عصبانیت، اضطراب و ترس بسیار موثر بوده و شما میتوانید برای تشخیص شرایط روانی خود با روانشناسان مرکز مشورت خانه در تماس باشید.
با سلام من یک خانم 25 ساله هستم شوهرم 31 ساله است ما چهار ساله با هم عروسی کردیم شوهرم تا دو سال از همه لحاظ خوب بود و هم عاطفی هم جنسی واقعا خیلی هردوتامون خوب عمل میکردیم اما الان از سر کار که میاد یا با گوشی ور میره یا تلویزیون نگا میکنه یا میخوابه و چندان به من اهمیت نمیده , البته قبول دارم که منم حس و حال و شور و اشتیاق اولیه رو ندارم اما بعضی وقتا که فکرشو میکنم خیلی دلم میخواد که مثل قبل نسبت به هم پر شور و انرژی باشیم و زیاد شیطنت کنیم و پیوسته با هم رابطه های داغ برقرار کنیم. نمیدونم چرا اینجوری شدیم. لطفا شما طبق تجربیاتتون در این زمینه راهنمایی بفرمایید
درود بر شما؛
باید قبول کنین که هر چقدر از زندگی مشترک میگذره ، بسیاری از خانمها چون شخصیت ضعیف و متزلزلی دارند و زود دچار استرس و اضطراب میشوند ، به خاطر یکسری مسایل که پیش میاد و معمولا مسایل مالی و اقتصادی در این قضایا سهم به سزایی دارد ، از آینده مبهم میترسند و خود را می بازند و فشارهای روحی روانی زیادی را متحمل میشوند.
مسایل مختلفی در تغییر و آشفته شدن روحیه خانمها دخیل است که از آن جمله؛ مسایل مالی و پولی ، بی اعتمادی به شوهر ، پایین آمدن اعتماد به نفس نسبت به قیافه و هیکل خود که ممکن است در اثر مسایل زناشویی و نداشتن وقت کافی برای رسیدگی به وضع ظاهری پیش بیاید ، چشم و همچشمی و همانگونه که اشاره شد نگرانی برای آینده ای مبهم و مسایلی از این قبیل را میتوان نام برد…
اینگونه موارد موجب نگرانی و استرس و خودباختگی خانم ها شده و به دنبال آن صبر و تحمل خود را از دست میدهند و زود عصبانی شده و راه و رسم بد اخلاقی و پرخاشگری را پیشه میکنند و چون از خلق و خو و لطافت زنانه دور میشوند ، نزد شوهر محبوبیت خود را از دست می دهند و سطح رضایتمندی دو طرف نسبت به هم به مرور کاهش می یابد و سردی و بی انگیزگی زوجین نسبت به همدیگر را رقم میزند.
البته سهم مردها نیز در این قضیه قابل انکار نیست و آقایان هم در مواجه شدن با مشکلات زندگی ممکنه که روحیه خود را ببازند و موج انرژی منفی را در محیط خانه پراکنده سازند اما به نظر بنده سهم زنان در ناسازگاری و سرد و بی روح کردن زندگی مشترک بسیار برجسته تر است ، زیرا طبع لطیف و آرام زنانه بسیار میتواند مرد را نسبت به زندگی دلگرم و امیدوار سازد و او را به سمت انرژی های مثبت زندگی سوق دهد و برعکس وقتی که زن از طبع و خلق و خوی زنانه فاصله میگیرد و رفتار و کردارش مردانه میشود ، تحمل کردن این دو برای یکدیگر بسیار سخت و جانفرسا میشود.
پس لطفا از تنش ها و فشارهای زندگی نترسید و سعی کنید نسبت به آینده دید مثبت داشته باشید و خوش بینانه تر به زندگی بنگرید. باور کنید دلیلی برای نگرانی وجود نداره ، شما اگه الان در کنار هم به چیزهای خوب و زیبا فکر کنید و در زمان حال از زندگیتون لذت ببرید و قدر لحظات در کنار هم بودن رو بدونید ، در آینده هم همینگونه خواهد بود و قرار نیست که مسایل نگران کننده و اتفاقات آنچنانی پیش بیاد که شما روحیه و حال خوش خودتونو به خاطرش خراب کنید.
تو و شوهرت اگر در کنار هم ما بشید و هدفتون راضی نگه داشتن همدیگه باشه و زندگی رو برای خودتون سخت و پیچیده نکنید و همدیگر رو غرق در شادی و لذت و آرامش کنید و مسایل منفی و نگرانیهای بی مورد رو دور بریزید ، قطعا تمام عمر در کنار هم خوش و خرَّم خواهید بود و زندگی به کام شماست. لطفا صبوری پیشه کنید و زندگی رو زیبا ببینید و همیشه و در همه حال به آینده ای زیبا امیدوار و خوش بین باشید.
سربلند و پیروز باشید
سلام خسته نباشی.من مردی 37 ساله وخانومم 30 ساله. از اول ازدواجمون مشکل داشتیم بعد با رسیدن بچه اولش خوب بود بعد 1سال مشکل داشتیم (متأسفانه بهش فوش میدم فرقی هم نمی کنه فوتبال.اقتصاد)خانوم عاصی شده و قبلا میگفت برو مشاوره…
حالا شما خودتان میدانید مردها زیاد مشاوره را قبول ندارند اما الان سرم به سنگ خوده و زندگیم داره خراب میشه وخانومم از من خسته شده و قهر کرده و رفته و حاضر نیست بیاد زندگی کنه .الان هم پدر بزرگ خانومم فوت کرده میخواستم بپرسم برم هم بابت ختم هم رودررو صبحت کنیم؟ از اون روز نمیخواد بامن در مورد زندگی حرفی بزنه اما بخاطر بچه زنگ میزنه و حالش را می پرسه الان با این وضعیت برم خانه شان باهاش حرف بزنم و راضیش کنم؟ هم اخلاقم خوب بشه هم زیر نظر مشاوره باشم.نظر شما چی است؟
باتشکر
درود بر شما؛
بله حتما باید سرتون به سنگ بخوره و کار به جاهای خیلی بدی کشیده بشه و کارد به استخوان برسه که به خودتون بیاید و عیب و نقص خودتونو بپذیرید و به این نتیجه برسید که باید سطح آگاهیتونو بالا ببرید و حساب شده عمل کنید!!؟در هر صورت برای یافتن راه حل و جلوگیری از شدت اختلافات ، گرفتن مشاوره لازم و ضروری است و مطمئنا بسیار کمک کننده و تأثیر گذار خواهد بود.
خانم شما متأسفانه خیلی توی این مدت بهش فشار آوردید و با اخلاق نامناسب و تند و ناسنجیده شما ، جونش به لبش رسیده و دیگه چاره رو در ترک شما و ترک منزل دیده. زن که برده ی شما نیست ، زندگی مشترک یعنی دو نفر از جنس مخالف ، تکمیل کننده یکدیگر باشند و به صورت شراکتی یک زندگی زیبا رو شروع کنند و موجب آرامش همدیگر باشند و در سایه ی این آرامش ، به رشد و پیشرفت و تکامل دست پیدا کنند و در کنار هم به سعادت برسند، نه اینکه مثل زندانی با هم برخورد کنند و…
در هر صورت گذشته ها گذشته و بازم خوبه که به خودتون اومدی و متوجه اشتباهاتتون شدین ، اما این کافی نیست و با جان و دل باید به خودتون قول بدین و سعی در تغییر اساسی خودتون داشته باشین و یک انسان دیگر با خصوصیات مثبت بشین و از این به بعد تلاشتون در زمینه راضی نگه داشتن خانمتون مضاعف و دو چندان باشه.
مثل یک مرد برو و باهاش صحبت کن ، در هر صورت هم شما و هم ایشون اشتباهاتی داشتید که باید اصلاح بشید و یک زندگی جدید و شادی بخش و زیبا رو با هم شروع کنید ،سعی کنید دیگه چندان پای گذشته رو به میان نکشید ، هر چی بوده گذشته و باید سعی کنید فراموش کنید و با کمک همدیگه و با صبر و تحمل و گذشت بیشتر ، یک آینده ی زیبا بسازید.
مطمئنا ایشون هم دلش میخواد که برگرده و به زندگیش با شما ادامه بده ، وقتی که به شما زنگ میزنه و احوال بچه رو میپرسه ، باید بدونین که بچه بهونه است و دلش برای شما هم تنگ شده و میخواد از این طریق با شما هم وارد گفتگو بشه. پس شما حتما باهاش وارد گفتگو شین. اما باید بیان درست و سنجیده داشته باشین و حواستون باشه که بیان و طرز صحبت کردن شما خیلی مهم است و باید هم زیبا و دقیق و هم به صورت احترام آمیز باهاشون حرف بزنین اما حرف زدنتون مردانه و به دور از التماس و خواهش های آنچنانی باشه!
سربلند و پیروز باشید
با سلام. نزدیک به یک ساله با دختری 24 ساله در ارتباط هستم و همه چیز خوب پیش میرفت ، ظاهرا که ما همدیگرو دوست داشتیم و به فکر ازدواج با هم بودیم اما تازگیها فهمیدم که این دختر قبل از من با چندتا پسر دوست بوده و وقتی بهش ثابت کردم خیلی پریشان شد و نتونست بزنه زیرش و خودش هم این قضیه رو پذیرفت و به گریه افتاد که این مال قبل بوده و قسم خورد که از وقتی با من دوست شده دیگه باهیچ پسری در ارتباط نیست. البته من توی این مدت حرکت یا رفتار مشکوکی در این باره از ایشون ندیدم.
حالا از وقتی این چیزا رو فهمیدم حالم بد شده نمیدونم چکار کنم؟
نوع ارتباطات ، همه به یک شکل نیست ، برخی از ارتباطات میان دختر و پسر فقط برای برطرف کردن نیاز هست و فرق چندانی نمیکنه که چه کسی باشه!خدمت شما عرض میکنم که همه ما گذشته هایی داریم و چه در پنهان و چه در آشکار کارهایی کردیم یا اشتباهاتی مرتکب شدیم ،صرفا دو نفر از بدو تولد متعلق به همدیگه نیستن و ما اختیار دار گذشته افراد نیستیم. کسی از آینده خودش خبر نداره و نمیدونه چه کسی و چه کسانی قراره سر راهش سبز بشوند. روی این حساب بهتره که گذشته افراد رو برای خودشون نگهداریم و زیاد وارد جزییات و حتی کلیاتی که در گذشته هر فرد وجود داشته ، نشویم و آنها را از روزی که وارد زندگی ما میشوند به خودمون مربوط بدانیم.
بهتره باز هم اجازه بدید یه مقدار زمان بگذره که هم شما از این وضعیت روحی روانی خلاص بشید و یه مقدار به آرامش برسید و هم شناخت بیشتری از همدیگه به دست بیارید و به اعتماد و اطمینان بهتری برسید.
با سلام.بنده مدت یک سال و نیمه عروسی کردم ،البته قبلش هم تا حدودی در ارتباط بودیم و همدیگرو خیلی دوست داریم. من دلم میخواد که همیشه باهاش معاشقه داشته باشم و همدیگرو نوازش و بغل کنیم اما متأسفانه عیبی که دارم اینه که وقتی کنار هم هستیم و بدنش رو لمس و نوازش میکنم دلم رابطه میخواد ،حتی اگه روزی چندین بار بدنش رو نوازش کنم یا بوسش کنم مجبور میشم که رابطه جنسی برقرار کنم و اینجوری جدای از اینکه لذت میبریم ولی اذیت هم میشیم و خستگی داره و نمیخوام که خانمم هم اذیت بشه چون حس میکنم خانمم توی رودربایستی قرار میگیره و به خاطر اینکه دل منو نشکنه نمیتونه نه بگه و قبول میکنه.به نظر شما چکار کنیم؟ لطفا توصیه های لازم رو بفرمایید.
روابط عاطفی و روابط جنسی مکمل همدیگر هستند و هر دوتای اینها همدیگر را تقویت میکنند و بدون همدیگر ناقص هستند.شما ناراحت این نباشید که نوازش و بغل کردن خانمتون به رابطه منتهی میشود ، شما همچنان روزانه و شبانه به این رفتارهای زیبا و پسندیده ادامه بدید حالا به سمت رابطه جنسی کشیده بشود یا نشود ، چندان مهم نیست. اصل نزدیک شدن و احساس محبت و صمیمیت بین شماست که با این قبیل حرکتها ایجاد میگردد.
به هر حال اول ازدواجتون هست از این فرصت های کنار هم بودن استفاده کنید و با هم خوش بگذرونید و لذت ببرید و به هم لذت و آرامش بدهید ، بعدا ممکنه از این فرصتها کمتر پیش بیاد. ممکنه شرایطی پیش بیاد که چند روز از هم دور بمونید یا براتون مهمون بیاد یا بعدا انشاء الله بچه دار میشید و خیلی مسایل دیگه شما رو یه مقدار از هم دور میکنه و نمیتونید آنگونه که باید از وجود هم استفاده کنید و باعث لذت هم گردید،پس فرصتها را غنیمت بشمرید و از دست ندهید.
این روابط باید به شکلی تنظیم بشه که به کار و زندگیتون هم لطمه وارد نشه و زمان برای رسیدگی امور دیگر هم داشته باشید. باید هم سعی کنید این روند همیشگی باشد و شما پیوسته با اینگونه حرکات به تقویت روابط دوستانه بپردازید و دوستانه بهش بگو که هر وقت و هر جا که براش آزار دهنده هست به شما اعلام کنه که شما دیگه ادامه ندهید اما تا هر زمانی که هر دو نفر شما راضی هستید دلیلی برای ایستادن و ادامه ندادن وجود ندارد.
شادکام باشید
با سلام و تشکر از سایت خوبتون و توصیه های به جا و تاثیرگذارتون ، اینجانب 32ساله هستم زنم 29 سالشه ما تقریبا 5 ساله که عروسی کردیم و فقط یک سال اول با هم خوب و مهربان بودیم بعدش دعواها و بگو مگوهای ما روز به روز بیشتر شد و زندگی به کام ما تلخ شد ، هردوتامون لجباز و مغرور و هیچکدوم هم کوتاه نمیایم ، خیلی بهمون فشار میاد من دیگه تحمل این زندگی رو ندارم من کمابیش دوسش دارم اونم منو دوس داره اما چه فایده که هیچکدوم کوتاه نمیایم و زندگیمون با لج و لجبازی پیش میره و همش داد و حوار و قهربازی و جر و بحث. نه حرف عاشقانه ای و نه بگو بخندی و نه ابراز محبتی ، هیچی و هیچی….
لطفا راهنمایی کنید ، اگه راهی هست جلو پامون بذارید بلکه از این وضعیت رها بشیم
با درود خدمت شما؛
دوست عزیز؛ زندگی و عمر انسان کوتاهتر از اینه که بخواد به لج و لجبازی و دعواها و قهربازی های بی مورد بگذره و به حدر بره.خودتون رو دریابید ، عمر گران رو دریابید ، آخه با لج و لجبازی و قهر و کینه ، چی عایدتون میشه؟ به کجا میخواید برسید؟ این همه سال بجز درد و رنج و حرص خوردن و تلخکامی ، چی نصیبتون شده؟ وقتی که نتیجه این رفتار و عملکرد شما فقط درد و رنج و گرفتاری و بیچارگی است ، خب چرا باز هم ادامه میدید؟
دیگه تمومش کنید ، به خودتون بیاید و ادامه زندگی رو با عملکرد درست و با عشق ورزی و محبت و مهربانی به همدیگه و دست برداشتن از لج و لجبازیهای بی مورد ، با شیرینی و خوشی بگذرونید و در کنار هم با آرامش زندگی کنید و لذت ببرید.اصلا هم کار سختی نیست ، شما چند روز امتحان کنید تا بفهمید مهربانی و دوستی چه لذتی داره.
خدا رو شکر که خودت میفرمایی که هر دوتاتون همدیگرو دوست دارید اما فقط لج و لجبازی باعث اختلافات و قهر و دعوای شماست ، حالا که همدیگرو دوست دارید ، پس این دوست داشتن رو به همدیگه ثابت کنید و شجاعت و شهامت معذرت خواهی داشته باشید و از اینگونه حرکتهای بچگانه و نامعقول دست بردارید تا به صلح و صفا دست پیدا کنید. بی شک مشکل سختی نیست و نیاز به دخالت هیچ کس هم نیست ، دو تا انسان عاقل و باشعور هستید ، هنوز هم جوان هستید و وقت برای جبران اشتباهات قبلی رو دارید ، لذت بردن از زندگی ، حق شماست ، پس بیاید و از همین الان رویکرد خودتون به زندکی رو عوض کنید و رفتارهاتون رو تغییر بدید.
اگر ایندفعه خانم شما لج کرد و صداشو بالا برد و شروع به غر زدن کرد ، شما یک عکس العمل کاملا متفاوت از قبل نشون بده ، بهش نزدیک شو ، بغلش کن ، گونه هاشو ببوس ، یک دست به موهاش بکش و بگو: دوستت دارم، بگو که تا حالا اشتباه میکردم ، خدا یک همسر خوب و زیبا و مهربان بهم داده که قدرشو نمیدونستم و بهش لبخند بزن ، تا معجزه این رفتار رو به درستی ببینی و حس کنی..با این رفتار هیچی ازتون کم نمیشه ، بلکه صلح و صفا و عشق و آرامش وارد خانه و زندگیتون میشه. غرور رو کنار بذارید ، فکرهای منفی رو از سر به در کنید و با امید و توکل بر خدا ، زندگی جدید رو با رفتارهای جدید و انعطاف پذیری و صبر و گذشت ، شروع کنید.
سربلند و شادکام باشید
سلام وقت شما بخیر
من تو زندگیم مشکلات زیادی دارم ولی اساسی ترین مشکلم الان تو خونه اینه که پدرم با یک زنی رابطه داره و از طرفی من ومادرم از این موضوع آگاهیم و پدرم به کاراش ادامه میده و مادرم از ترس آبروی خودش و بچه هاش اقدامی انجام نمیده. پدرم هم رفتاری خیلی مذهبی تو جمع داره و تقریباً تمام امکانات رو در اختیار من قرار میده تا صدام در نیاد.از تنش های تو خونه خسته شدم اصلا تمرکز ندارم.
واکنش پدرم بعد فهمیدن من این بود که با دادو بیداد بهم گفت که چرا به زنه توهین کردم و الان هر روز تو خونه دعواست من میخوام بی طرف باشم ولی مادرم دائما به من تکیه میکنه. حس خیلی بدی دارم و نمیدونم کار درست چیه؟ لطفا کمکم کنید
درود بر شما؛
به هر حال پدرتون این کار رو کرده و علنا با یک خانم دیگر رابطه داره ، شما به عنوان فرزندش ، قطعا با داد و بیداد و خشونت و بگو مگو ، کاری از پیش نخواهی برد و اوضاع متشنج تر خواهد شد و مادرتون هم گرفتار همچین معظلی شده و بهش سخت میگذره ، اما چه باید کرد!
اگر انرژیتون رو صرف مقابله و جنگیدن با پدرتون کنید که نه تنها پدرتون درست نخواهد شد و دست برنخواهد داشت ، بلکه رابطه پدر فرزندی هم خراب میشه و احترام بیش از این از بین میره و بر شدت تنش ها افزوده خواهد شد. شما فعلا رابطه پدر فرزندیتون رو حفظ کنید و با وجود اینکه پدرتون بد کرده و نسبت به شما و مادرتون بی انصافی نموده و در حقیقت ستم روا داشته ، سعی کنید در این زمینه بی طرف باشید ، از امکاناتی که پدرتون در اختیارتون قرار میده استفاده کنید ، اهداف زندگی خودتون رو دنبال کنید ، در این اوضاع بحرانی و متشنج و اختلافات بین پدر و مادر ، شما نباید از زندگی دلسرد بشید و سعی کنید به عنوان فرزند این خانواده ، پدر ومادرتون رو آروم کنید ، هر چقدر میتونید بینشون صلح و سازش برقرار کنید ، مخصوصا به مادرتون دلداری بدید و در کنارش باشید.
گذر زمان هم خیلی از مشکلات را حل خواهد کرد. امیدوارم به مرور راه حل های درست و معقولانه ای به ذهنتون بیاد و پدرتون هم به خودش بیاد و از اشتباهاتش دست برداره ، این چیزها زوری نیست و با لج و لجبازی و اصرار ورزیدن بر خشونت و بگو مگوهای بی اساس ، چیزی درست نخواهد شد. باید عاقلانه وارد عمل شد و سراغ راه حل های درست و سازنده رفت.
امید که با سعی و تلاش و تصمیمهای درست و معقولانه ، موانع مرتفع بشه و مشکلات کم بشود.
چرا آقایان به هنگام خستگی برای همسرشون بی احساس اند ؟
توجه داشته باشید که آقایان بعد از بازگشت از محیط کارشان برای تغییر نیمكره مغزشان ۲۰ دقیقه زمان نیازمند هستند ؛
ولی خانمها میتوانند همزمان از هر دو نیمكره استفاده كنند اما این برای مردان ممكن نیست !
مردها برای اینكه از یك نیمكره به بعدی بروند بین ۲۰ تا ۲۵ دقیقه زمان نیاز دارند.
پس در این شرایط نمیتوانند به پیامهای احساسی همسرشان پاسخ دهند. پس خانم عزیز ، همسر عزیزتان ۲۰ تا ۲۵ دقیقه وقت لازم دارند تا به آرامی نیمه راست ( احساس ) مغزشان فعال شود
با سلام ابتداسپاسگذاری میکنم از سایت خوبتون.
ما پنج ساله که ازدواج کردم و مشکل من اینه که شوهرم خیلی دروغگو هست و بیشتر حرفاش دروغه مگر اینکه واقعا دیگه دروغ کم بیاره که یه حرف راست از دهنش بیرون بیاد. معتاده و تریاک هم میکشه البته اعتیادش به تریاک زیاد شدید نیست و میتونم با تریاک کشیدنش کنار بیام اما با دروغگو بودنش نه.
البته خوبیهایی هم داره ، خوش اخلاق و مهربونه و همیشه همه چیز رو توی خونه فراهم میکنه و نمیذاره چیزی کم بیاد اما چه فایده که با دروغ هاش خیلی آزارم میده. از وقتی که ازدواج کردیم همش دروغ میگه و آرزو مونده به دلم که حرف راست ازش بشنوم و واقعا دیگه خسته شدم نمیدونم چکار کنم؟
با سلام خدمت شما؛
همه ی ما میدونیم که هیچ چیزی به اندازه راستگو بودن و داشتن صداقت ، زیبا و دلنشین نیست ولی متاسفانه با این وجود افرادی هستند که از دروغ گفتن لذت میبرند و پیوسته میخواهند که کار خود را با دروغ پیش ببرند غافل از اینکه راستگویی از همه چیز لذتبخش تر است.
این آقا پنج ساله که با شما زندگی میکنه و مسلما قبل از شما هم یک انسان دروغگو بوده و یک عمر داره دروغ میگه و سخت به دروغگویی عادت کرده و معتاد به دروغ هست. چنین آدمی به راحتی نمیتونه این صفت رو کنار بذاره. حالا ایشون باز خدا رو شکر صفات ارزنده ای هم داره که میشه بهشون دلخوش بود و جای امیدواری هست. اما عتیاد به دروغگویی یک اعتیاد سفت و سخت هست و میشه گفت که حتی از اعتیاد به مواد مخدر سخت تر هست اما کنار گذاشتنش چیز بعید و محالی هم نمیتونه باشه. گرچه بسیار سخت هست اما غیر ممکن نیست.
مطمئنا این آقا الان میدونه که شما از دروغگو بودنش باخبر هستید و خیلی از حرفهاشو نمیپذیرید ، بنابراین باهاش در این مورد بیشتر صحبت کنید و ابتدا از صفات خوب و نقاط مثبتی که ایشون داره تعریف و تمجید کنید و راجع به یک سری مسایل از ایشون قدر دانی کنین و بعد بگین که این صفت دروغگو بودنت منو خیلی اذیت میکنه و ازش بخواین که این خصوصیتش رو ترک کنه و بذاره کنار.با توصیه های مکرر شما ایشون هم سعی در تغییر دادن خودش خواهد کرد. البته توصیه کردن و درخواست شما باید منطقی و محترمانه باشه و جانب ادب رو در سخنانتون نگه دارین.
همچنین نشست و برخاست با افراد راستگو هم میتونه روی ایشون تأثیر گذار باشه ، اگه رفقا و دوستان راستگو داشته باشه و مدتی با افراد راستگو در ارتباط باشن ، به طور حتم تأثیرات به سزایی روی ایشون خواهد داشت و کمال همنشینی رو هم نباید دست کم بگیرید.
سربلند باشید
سلام، چرا در دوران نامزدی ، روابط صمیمانهتر از بعد ازدواج هست؟
پاسخ در تمایل به کنترل کردن افراد است .ما در روابط دوستانه نیازی به کنترل و تغییر دیگری نمیبینیم. او را میپذیریم و سعی میکنیم با عیب و حسن او کنار بیاییم و از بودن در کنارش لذت ببریم.
ولی در زندگی مشترک اغلب زوجها به شدت تمایل به کنترل و تغییر دیگری دارند تا با خواسته ها و ایده آلهایشان نزدیکتر شود. غافل از این که ما قادر به کنترل و تغییر دیگران نیستیم
سلام آقای دکتر
من ده سال است با زنی زندگی می کنم که بسیار با ایمان و اهل خانه داری و قابل اعتماد است ولی هیچ علاقه ای به روابط زناشویی و نزدیکی نداره از یک طرف اخلاق خوبش باعث شده به او وفادار باشم ولی اتاق خواب ما از اول هم مشکل داشت و حاضر نیست پیش روان شناس و پزشک بره، شما چه پیشنهادی برای ما دارید؟
سلام
زندگی زناشویی چهار رکن اساسی دارد اخلاق اجتماعی و خانهداری فقط یکی از رکن های آن است. اگر رابطه جنسی و روابط صمیمانه برای شما مهم است، به طور جدی با همسرتان صحبت کنید طوری که ملزم به حضور نزد متخصص شود.
مشکل سردی خانم یا دلایل زیستی و پزشکی دارد که بایستی درمان شود و یا به احتمال قویتر دلایل روان شناختی دارد که اگر چنین باشد قطعا مشاوره جنسی می تواند کمک کند.
سوالی دارم خدمت شما
با مردانی كه خيلی پرتوقع و مسوليت ناپذير هستند بايد چه كار كرد همسر من بعد از چهار سال زندگی هيچ كاری نمي كند و همش خانواده من حمايت ميكنن و كار او فقط رفيق بازی و خوابه.من چه كار كنم؟
انتظاراتی كه بين زن و شوهر شكل مي گيرد عموما از دو منبع تغديه می شود
يكي عرف و هنجارهای جامعه است برای مثال در جوامع سنتی تر از مردان انتظار نان آوري و از زنان مديريت منزل و تربيت و پرستاري كودكان مي رود و نقش ها و تكاليف بيشتر جنبه اجتماعي و فرهنگي دارد
يكي ديگر از منابع شكل گيري نقشها و انتظارات زناشويي ویژگی هاي شخصيتي، تجارب خانوادگي هر كدام از زوجين و نوع ارتباط بين آنها با همدیگر است. ترتيب تولد و جايگاه شخص در خانواده هم به اين مساله دامن مي زند: پسري تك فرزند با والديني بيشمراقبتي و آسان گير ممكن ست نازپرورده و مسؤليت ناپذير باشد و آن طور كه شايسته است نتواند همسري خوب باشد و وظايف همسري را پيش برد. يا ممكن ست رفتار و حمايت هاي افراطي كه خانواده دختر در ابتداي ازدواج دارند (داماد سر خانه)سبب شكل گيري انتظاراتي غيرمعقول در وي شود.
در مورد شما ممكن ست عوامل بالا يا شخصيت خاص همسر شما دخيل باشند. پيشنهاد مي شود مستقل از خانواده پدری خويش زندگي كنيد و نسبت به وضعيت موجود با همسر خويش صحبت كنيد و انتظارات را صريحا بيان كنيد و اگر مقدورست با مشاور حضوری در ميان بگذاريد.
من چهار ماهه ازدواج کردم زن من شبانه روز باخانوادهش هست روزی چندبار با اونا تماس می گیره و هفته دو سه بار اونجاییم در حالی که زنهای فامیل و خواهرای من بعضی وقتا سه هفته یکبار هم خانه پدرم نمی ان. بهش می گم دو روز قهر می کنه
لطفا راهنمایی کنید.
سلام
چند نکته را توجه کنید:
۱. شما ممکنه در خانواده ای با روابط روشنتر و تا حدی رسمیتر بزرگ شده باشید و قرار نیست همه دخترها یک الگوی ارتباطی با خانه پدری شبیه خواهرهای شما داشته باشند. به نظر می رسد خانم شما در خانواده ای با روابط فزون آمیخته و تا حدی وابسته هستند.
۲. پیشنهاد میکنم در یک سال اول زندگی به دنبال تغییر همسر نباشید و بگذارید آرام آرام روابط ایشان با خانواده اش عادی شود.
۳. در بیشتر دختران بویژه دختران ایرانی روابط فزون آمیخته با مادر در سال نخست ازدواج امری طبیعی است و با روابط مشابه آن در مردان جوان قابل مقایسه نیست.
۴. به مشاور خانواده مراجعه کنید.
سلام وقتتون بخیر. شوهرم به من محبت نمی کنه و عشق نمیورزد یکساله ازدواج کردم چکنم؟
دوست عزیز شما باید به او نشان دهید که این مساله چقدر میتواند جدی شود. تا وقتی او اهمیت این مساله را متوجه نشود تلاشی برای تغییر نخواهد کرد. بنظر من باید در اولین فرصت کمی جدی تر از او بخواهید تا به مشاورمراجعه کنید. مشاور میتواند اهمیت مساله را برای او مشخص کند. باید به او بگویید که ادامه این روند باعث کاهش احساس شما و در نهایت افسردگی و مشکلات عدیده خواهد شد. تمام تلاش خود را بکنید تا به او بفهمانید موضوع جدی است. برای این کار شاید بد نباشد بازخورد مساله را گاهی در رفتار شما ببیند. از طرفی باید سعی کنید این مساله را که تا کنون یادنگرفته کم کم به او یاد دهید و او را از لایه های احساسیش بیرون بکشید. برای این باید کلمات را به او اموزش دهید. مثلا با سوال کردن و جواب بله و خیر شروع کنید و کم کم از او بخواهید بعضی کلمات را بیان کند. سعی کنید روشهای متعددی را پیش بگیرید. در صورت مقاومت حتما به مشاور مراجعه کنید.
واسه من یه خواستگار اومده سه ساله که همو میخایم ولی خونوادم میترسن رفتن تحقیق مردم گفتن پسره خودش خوبه کاریه ولی خواهراشو گفتن شرهستن مامانشم همه تعریف میکنن میگن خیلی خوبه اخلاقش وخود پسره که باخواهرم حرف زده سه بار پسره خیلی خوب بوده تو حرف زدناش
تورو خدا راهنماییم کنید
سلام دوست عزیز
درایران دخترباخانواده پسرازدواج وخانواده طرفین نقش مهمی درآسایش وآرامش زوجین دارند
اگر تعداد خانواده حدودازیادهستن وآرام نیستند مطمئنا دچارتنش خواهیدبود
بهترین راه این است بدون تست ازدواج جلونروید واین موضوع راخانواده شمابیشترتحقیق کنند
بایددرتست مابه نتیجه استقلال فکری وروانی خواستگارشمابرسیم تا ازنگرانی کاسته وآینده بیمه باشید
سلام من 27 سالمه یه پسر 7 ساله دارم خیلی نگرانم پسرم قایمکی به پای اطرافیان مثل (مادر بزرگ. عمه.عمو)دست میزنه لمس میکنه به صورتش میماله این حرکت اولین بار از سن 4 سالگیش دیدم فکر کردم با تهدید و دعوا صحبت ترک میکنه اما هنوز بعضی موقع ها میبینم همین حرکت و انجام میده میگم مامان یعنی چه کار خوبی نیست بحث وعوض میکنه میگم چرا اینکار میکنی میگه نمیدونم. نمیدونم چکار کنم کمکم کنید لطفا.ممنونم
سن ۲.۵ تا ۴ سالگی سن کنجکاوی جنسی کودکان است. در این سن اکثر والدین شاهد کنجکاوی های جنسی کودکانشان با انجام بازی هایی مانند دکتر بازی، مامان بابا بازی و …و یا پرسیدن سوالات جنسی مانند مامان مال تو هم مثل مال منه و …هستند. یک سوم کودکان زیر ۱۰ سال صرفا جهت تخلیه هیجانی، کسب لذت و رفع تنش به خود ارضایی می پردازند که غیر ارادی، بدون برنامه ریزی قبلی و گاهی در حضور دیگران است. اگر والدین در برابر این کنجکاوی کودک به تهدید، زور، فریاد زدن، تنبیه بدنی، قهر کردن و یا هرگونه تنبیه کلامی و غیرکلامی دیگری متوسل شوند کودکان با مشکلاتی از قبیل اضطراب و نگرانی، احساس گناه و افسردگی، کاهش تمرکز و افت تحصیلی، ترسو بودن، اعتماد به نفس پایین، انزوای اجتماعی، عفونت ادراری، آسیب زدن به اندام تناسلی و … مواجه خواهند شد.
سلام خسته نباشید مدتیه که همسرم با دامادمون قهر کرده حالا هر کاری میکنم نمیتونم این دو رو آشتی بدم ، مدتیه بی تفاوت شدم اما روز به روز رابطشون بدتر میشه خواهشمندم راهنماییم کنید
سلام پرسشگر عزیز
برای ارتباط سالم ولذت بخش بادیگران نیازبه سه توافق هست؛
۱_ توافق دراعتقادات وباورهای دینی
۲_ توافق درسلائق ووفرهنگ
۳_ میزان هوش و قدرت تحلیل طرفین
برای برطرف کردن تنش ودلخوری ها واحتمالا سوء تفاهم ها باید این سه موضوع را بررسی کرد وریشه ای حل کرد
واینکه شمابخواهید بادرخواست والتماس ودعا این موارد راحل کنید امکان پذیرنیست وروزبروز گره بیشترخواهدشد
مادرمشاوره ازدواج این موضوعات رابررسی میکنیم ودرصد توافق وعدم آن رااطلاع میدهیم
با سلام و احترام
من و همسرم حدودا ۶ ماه هست که وارد زندگی مشترک شدیم و ۹ ماه هم نامزد بودیم
ایشون حرف های منو باور نمیکنن و بهم اعتماد نمیکنند حتی توی صحبت کردن معمولی باید سند و مدرک داشته باشم که حرفمو قبول کنن در غیر این صورت مخالفت میکنند و نمیپذیرند
من هیچ وقت دروغ نگفتم بهشون و توی همه کارها صادقانه برخورد میکنم
یکبار هم پیش اومده سر یه موضوعی فورا بهم گفته تو دروغ گویی در صورتی که اصلا اینطور نبوده…
ایشون, خودشون زیاد آدم صادقی نیستند …
راهنمایی میفرمایید من چیکار کنم این رفتارشون اصلاح بشه?
سلام دوست عزیز
باید بررسی شود که آیا بادیگران هم چنین برخورد ورفتاروذهنیتی دارد که هرچیزی باید باسندومدرک به ایشان اطمینان دهد یانه اگرچنین باشد شخصیت پارانوییددارد وباید سریعتردرمان شود
واگرتنهاباشما چنین میباشد عواملی دارد؛
اینکه گره ای درذهن ایشان وتوجیه نشده ونسبت به شما سرگردان ومتحیراست
دوم اینکه عدم روابط کلام صحیح واستدلال شما وضعف در صحبت کردن ورساندن مطالب به ایشان
وسوم اعتمادبه نفس پایین شما باعث شده ایشان روی صحبت های شماحساب بازنکندوشماراجدی نگیرد
اگربرایتان ممکن است حتما بایک کارشناس ارتباط داشته باشید تابررسی شود
سلام بر همه مشاوران سامانه مشورت خانه
من پسر ۹ ساله دارم پسرم هرکاری را میخوایم شروع کنیم یا هر کلاسی را که می خواهم ببرمش میگه وای شما منو کشتید ولم کنید همش این کلاس نمیگذارید ادم راحت باشه خلاصه اینقدر غر میزنه ولی من هیچ وقت تسلیم غر زدن هاش نمیشم وقتی به کلاس هم میریم قشنگ همکاری میکنه ولی قبلش کلی غر میزنه مدرسه هم همینطور بود برای مدرسه رفتن مشق نوشتن درس خواندن هم همش غر میزنه هیچوقت هیچ کاری را بدون غرغر انجام نمیده از خانم سیدی میخواستم راهنمایی بفرمایند تا پسرم به پذیرش شرایط برسند بابت هر چیزی اینقدر غر نزنه
خیلی ممنونم
سلام دوست عزیز
سه عامل در تنبلی ایشان درشروع هرکاری باید بررسی شود
ابتدا عامل ژنتیک:دراین عامل فردانجام هرکاری وشروع هرحرکتی تنبل است وبه مسیرکه واردشد خوب پیش میرود
دوم عدم انگیزه فرددرهرکاری: فردی که هدف نداشته باشد اهل برنامه نباشد وریسک پذیرنباشد بایدتوسط دیگران اداره شود
سوم کمالگرایی فردعامل شروع نکردن کاراست چنین شخصی به موفقیت های بزرگ وکارهای خارق العاده فکرمیکند واین باعث میشودازکارهای کوچک سرباززند
این سه مورد رو میتونید از طریق تماس با مشاوران مجموعه بررسی نموده وراهکارهاداده میشود
سلام خسته نباشید. من در دوران عقد هستم
و الان دقیقا یک ماه است که به هر دلیلی همسرم اجازه نداده من به منزل پدرم برگردم
در حالی که خودشم اصلا خونه نیست من باید اونجا باشم
حتی اجازه نمی ده با مادرم صحبت کنم بیشتر از 5 دقیقه حتما به من تذکر می دهد و بعضی مواقع خودش گوشی را قطع می کند.
باسلام خدمت شما دوست عزیز
سوال شما نامفهوم هست و طبق عرف جامعه ما دختر بعد از مراسم عروسی به خانه همسر می رود و در دوران عقد در خانه پدر است
دلایل همسر شما برای چنین رفتاری باید بررسی شودو بهتر است با مشاوران ما در ارتباط باشید.
من6سال هست که ازدواج کردم از روز اول با شوهرم مشکل داشتم.همش می گفت من با اجبار با شما ازدواج کردم و حالا هم برای حفظ آبرو مجبورم باهات باشم
همه باهاش قطع رابطه کردن خیلی بداخلاق و ناسازگاره. اوایل بچه دار نمی شدیم به همین خاطر منو تحقیر می کرد و حالا هم که بچه داریم بازم هم همون کارها را رو می کنه.حتی مامان خودش هم میگه والا تا حالا خوب باهاش ساختی. ولی دیگه خسته شدم به نظرتون چکار کنم؟
باسلام
دوست گرامی یکی از شرایط ازدواج موفق علاقه دو طرفه هست اما خوشبختانه درصد احتمال شکل گرفتن علاقه و محبت بعد از ازدواج هم صفر نیست و الان بهترین راه این است که برای حل مساله خود به مشاور مراجعه نمایید
اما قبل از رفتن پیش مشاور ابتدا با همسرتان صحبت کنید و به ایشون بگویید که می دانید از زندگی با شما لذت نمی برد و تحت فشارهای خاصی تن به این ازدواج داده
اما برای او روشن کنید که شما هم به کسی احتیاج دارید که به شما علاقه مند باشد پس باید برای زندگی مشترکتان فکری کنید
با سلام
ازدواجم تحميلى بوده و بيست سال است در زندگى رنج مى برم ؛ چون همسرم را دوست ندارم .
با وجود سه تا فرزند چه كنم ؟
سلام دوست عزیز
ايكاش همان بيست سال قبل ، زير بار ازدواج تحميلى نمى رفتيد ؛
اما الان بيست سال است زندگى مى كنيد و سه تا فرزند داريد .
حتما ظاهر شوهرتان را دوست نداريد و نقطه منفى ايشان همين مسأله است .
شوهر شما حتما نقاط مثبتى هم دارد ؛ لطفا اين نقاط مثبت را در فهرستى بنويسيد و روزى چند بار مرور كنيد .
افزون بر اين ، به خودتان تلقين كنيد كه شوهرتان را دوست داريد ؛
از اثر شگفت انگيز تلقين غافل نشويد .
در كنار اين دو كار ، اداى محب بودن را نيز درآوريد .
اين ادا باعث مى شود تا شوهرتان عكس العمل مطلوبى نشان دهد و باعث ايجاد محبت در دل شما خواهد شد .
در پناه حق باشيد .
سلام، میخواستم درباره اینکه چطوری به شوهرم محبت کنم. خیلی زود جوش هست. اصلا دریچه ای برای شروع محبت ندارم. درباره هر مسئله ای که میخوام حرف بزنم زود عصبانی میشه. به حرفم دیدگاه بدی داره. سه ماه است نامزد شدیم.
باسلام
دوست عزیز دقت کنید که دوران نامزدی دورانی برای شناخت ویژگی های شخصیتی و خلقی فرد مقابل می باشد
و چنانچه به این نتیجه رسیده اید که نامزدتان مدیریت هیجانی ضعیفی دارند
بهتر است دقت نظر ویژه ای داشته و ببینید تا چند سال قادر به تحمل این اخلاق خواهید بود.
مثلا محبت، عصبانیت، بدبینی و … موارد ماندگاری است که به مرور هم چالش برانگیز بوده و هم شما را به دلسردی می کشاند.
شاید لازم باشد مساله را جدی تر گرفته و با مشاوره پیش از ازدواج در تماس باشید.
اما به طور کل لازم است در زمان آغاز گفتگو کمی هم به موقعیتی که برای گفتگو انتخاب می کنید، نحوه بیانتان، لحن کلامتان و … هم دقت کنید.
گاهی خود ما ناخواسته به شیوه ای صحبتمان را بیان می کنید که عامل سوبرداشت می شود.
مبحث مهارتهای ارتباطی و هر آنچه در این زمینه شما را تقویت کند، به همراه مشاور قطعا یاریگرتان خواهد بود
سلام من جدیدا زبونم می گیره و نمی تونم بعضی از کلمات رو روان تلفظ کنم و هنگام صحبت کردن خیلی من ومن میکنم
البته اعتماد به نفسم هم خیلی پایینه
درضمن خیاطی هم میکنم وقصد دارم مربی خیاطی بشم
حالا با این مشکلی که دارم نمی دونم که چطور تدریس کنم
ممنون میشم که منو راهنمایی کنید تا بتونم خوب وروون ومحکم صحبت کنم
سلام پرسشگرعزیز
علت لکنت زبان در کودکان معمولا ناشی از شکل نگرفتن مسیرهای عصبی مغز است که با بزرگ شدن کودک به تدریج درمان میشود. اما بزرگسالان هم در مواردی به لکنت زبان دچار میشوند که لکنت اکتسابی یا دیررس میگویند. این نوع لکنت اغلب در اثر سکتههای مغزی ایجاد میشود، حتی عواملی مانند ضربه به سر و مسائل عاطفی منجر به ایجاد لکنت زبان ناگهانی در بزرگسالان میشود.
از عوامل مهمی که باعث ایجاد لکنت زبان ناگهانی در بزرگسالان میشود میتوان به فشارهای عصبی، کم بودن میزان اعتماد بهنفس، خجالتی بودن فرد؛ عدم تمرکز و عدم توانایی برقراری روابط با دوستان را نام برد.
درمان لکنت زبان از روشهای مختلفی استفاده میشود که برخی از این روشها مبتنی بر کنترل و نظارت بر سرعت گفتار بوده و برخی دیگر مبتنی بر اصلاح گرفتگی زبان است.
در روش کنترل سرعت گفتار از جملات کوتاه استفاده میشود و فرد سعی میکند با سرعت پایین جملات را بیان کند. هر چه قدر سرعت بیان پایین باشد، فرد راحتتر میتواند کلمات را ادا کند. همچنین در این روش حروف صدادار کشیده بیان میشود تا فرد بدون وقفه حرف بزند. در روش فوق تنفس فرد نیز کنترل میشود و با تنظیم تنفس شرایط گفتار فرد بهبود مییابد.
در روش اصلاح گرفتگی زبان، سعی میشود گفتار و بیان فرد اصلاح شود و با کاهش اضطراب و ترس فرد درمان را در چهار مرحله (کشف و شناسایی – از بین بردن حساسیت – اصلاح)پیش میبرند.
توصیه میکنیم با کارشناسان و مشاوران ما در تماس باشید.
سوالم اینه من یبار ازدواج کردم و ناموفق بوده و ازدواج قبلیم کتک کاری و فوش بوده الان دوباره ازدواج کردم و با ی پسر منتها این اعصابش خورده همش داد میزنه منم از سر صدا میترسم گوشامو میگیرم سریع بهم میریزم میخوام راهنمایم کنید ک چیکا کنم صبور باشم و سر سنگین رفتار کنم چون همش بهم میگه وقتی جدی حرف میزنم میخندی نه میزاره برم بیرون نه چیزی حال خودم اصلا خوب نیس جوری انگار دارم خفه میشم
08:42
سلام دوست عزیز، ممنون که با مشورت خانه همراه هستید
سعی کنید از روش شرطی کردن استفاده کنید. این مساله در ناخود آگاه همسر شما درونی شده است که به سرعت عصبانی می شود و نمیشود در یک مدت کوتاه آن را درمان کرد یا تغییر داد. در این مساله باید با صبوری کارتان را ادامه دهید و فرزندانتان را هم آموزش دهید.
برای این کار باید باهم هماهنگ باشید. مثلا پس از هربار برخورد تند همسر تا مدت چند ساعت با او کمتر حرف بزنید و از فرزندان هم بخواهید این کار را تمرین کنند. اما پس از مدت زمان مشخص رفتار عادی و حتی بهتر از قبل داشته باشید. تکرار این روند به او می آموزد که عواقب رفتارش دامنگیر او خواهد بود. اگر همسرتان روزی پرخاشگری نکرد او را تشوئیق کنید و با او محبت زیادی بخرج دهید. این تنبیه و تشویق ها پس از مدتی تاثیر خود را نشان خواهد داد.
در مقابل همسرانی که زود عصبی میشوند بهترین روش جلوگیری از ایجاد شرایط دعوا و ترک موقعیت است. نقاط حساس او و نقطه ضعفهایش را بشناسید. بدانید با چه چیزهایی عصبی میشود و از ان جلوگیری کنید. حرفهایی که در عصبانیت زده میشود را ملاک قرار ندهید.
در صورت بروز بحث سریعا حرفش را قبول کرده و حتی عذرخواهی کنید و بحث را تمام کنید. اما در موقعیت دیگر که عصبانی نیست بگویید منظورتان چه بوده و از حرف و رفتار او کمی دلگیر شده اید.
این استراتژی را بخاطر بسپارید که همیشه در هنگام دعوا کوتاه بیایید و بعد دلایل و انتقادهای خود را بیان کنید.
اگر واقعا مقصر نیستید در هنگام بحث بی تفاوت باشید. هیچ عکس العمل خوب یا بدی نشان ندهید. کارهای خود و اورا طبق قبل انجام دهید. حتی برایش چای یا غذا ببرید ولی به حرفهایش توجه نکنید تا بحث تمام شود. تکرار این مساله باعث میشود او رفتار خود را بیهوده ببیند و ان را ترک کند. صبر شما مهمترین عامل موفقیت است.
با عرض سلام
خانم دكتر عزیز من دوتا داماد دارم. داماد بزرگم پشت سر ما با اون یكی دامادم بد گویی میكنه. بارها دخترم. بهم گفته كه شوهرش بهش گفته كه باجناقش چی گفته. من اصلا به داماد بزرگم بهش نمیگم. ولی من خیلی ناراحت میشم من چكار كنم. منو راهنمایی كنید لطفا
سلام و سپاس از همراهی شما با مرکز مشاوره مشورت خانه
گاهی شرایطی وجود دارد که برای مثال مادرزن از دامادش خوشش نمیآید ویا بالعکس،؛ اما به هر حال دختر او همسر این مرد است و با او زندگی میکند. در واقع این مادرزن اگر دختر خودش را دوست دارد، باید به خاطر او و حفظ آرامش و تداوم زندگی او هم که شده، نقش بازی کند. برای مثال، طوری رفتار کند که باعث دلخوری نشود. اتفاقا ایفای نقش برای جلوگیری از بروز مشکل در واقع یکی از سیاستهای زندگی است و سیاست داشتن نوعی مهارت لازم است. باید دقت کرد که سیاست به معنای دروغ نیست، بلکه به معنای استفاده از قدرت فکر و تعقل است. یعنی بدانیم در لحظه چطور رفتار کنیم و چه بگوییم یا نگوییم که باعث تنش و درگیری نشویم.
دوبرخورد درمواجهه با این موضوع بایدداشت:
اول اینکه هیچ حساسیتی به داماد اول نشان ندهید وگویی چیزی نشنده اید،
ثانیا اگر دلیل گلایه وبدگویی ها را میدانید که دلخوری وکدورت از گذشته است ،درحد لزوم با داماد جدید خود نشستی داشته باشید و ازحساسیت های ایشان و کدورت پیش آمده بگویید و نقش وسهم خود وایشان را بیان کنید و اذعان دارید برای شما هردو محترم هستید وازایشان ناراحت نیستید.
همیشه چنین است اگر یکطرف دعوا آرامتر و با ظرفیت عمل کند ازاتهام بدور میماند واعتماد کسب میکند. لازم به ذکراست دختر شما هیچ حمایتی در مقابل همسرش از شما نداشته باشد و با انکار و….. موجب تنش بیشتر نشود.
سلام خسته نباشیدببخشیدمن ٢٣سالمه و یک سال هم هست که عروسی کردم جدیدا ٣یا۴ روزهستش که ازدنیالذتی نمیبرم قرص اعصاب میخورم سرترالین وبایوپیپرازول میخورم شوهرموخیلی دوست دارم خیلی عاشقشم ولی میرم خونه مامانم آروم وقرارندارم دلم برای شوهرم تنگ میشه میام خونه خودم دلم واسه خانوادم تنگ میشه لطفاکمکم کنیدچیکارکنم؟
سلام دوست عزیز
علامت بی انگیزگی و افسردگی درشما دیده میشه ،اگر زیرنظر دکتر متخصص دارودرمانی هستین،بعداز یک ماه مصرف دارو با مشاور در ارتباط باشید و مراقبت های ذهنی پس ازدارو و ورزش های کنترل افکارمزاحم رادریافت کنید
سلام و خسته نباشید و ممنون از عوامل سایت خوب مشورت خانه
خواستم بهم بگین دلیل اصلی اینکه یه آدم هر کسیو میبینه زود بهش علاقه مند میشه چیه؟
سلام دوست عزیز
باید گفت متاسفانه این مسئله ضعف فرد را میرساند. اگر قرار باشد شما دایم به افراد مختلف دل ببندید و برای شخصیت خود ارزش قایل نباشید پس هر کسی به خود اجازه میدهد که شما را به بازی بگیرد.بازی با احساسات شما. و اینکه خود شما هم در اینده نمیتوانید به همسرتان وفادار بمانید چرا که به علت دمدمی مزاج بودن سریع نسبت به فرد دیگری دلبسته خواهید شد.
برای رها شدن از این گونه احساسات بهتر است که با خود روراست باشید و نقاط ضعف خود را از بین ببرید اولین کاراین است که بدانید در زندگی به دنبال چه هستید و برای خود برنامه و هدف داشته باشید و با توجه به شناخت از خود به دنبال فرد مناسبی جهت همراهی خود باشید و بدانید که چه کسی با چه شرایط و خصوصیاتی برای شما مناسب است و به افراد دیگری که در زیر گروه شرایط شما نیستند وابسته نشوید.
دوم اینکه برای دوست داشتن به یک فرد دلایل عقلانی داشته باشید نه اینکه احساسی عمل کنید که به طبع سریع این احساس از بین میرود و پشیمان میشوید..سوم اینکه به دنبال این باشید که از نظر محبت و دوست داشته شدن تو سط خانواده چه کمبودهایی دارید که با عث شده این را از بیگانه و در خارج از منزل جستجو کنید…
این نیاز به محبت و دوست داشته شدن را اول از همه بایداز خانواده دریافت کنید. این نیاز را با خانواد خود مطرح کنید و از انها توجه و محبت را بخواهید. تا زمانی که از نظر عقلانی فردی را شایسته دوست داشته شدن ندانسته اید دریچه قلب خود را باز نکنید. این نیازبه محبت و دوست داشته شدن را از راهای صحیح و درستش طلب کنیدنه از راههایی که پشیمانی اورد.موفق باشید
با انسان مغرور و خودشیفته چگونه باید برخورد کرد؟
بنده در رابطه با ایشان قبلا اشتباهاتی داشته ام اما در حال حاضر ایشان به من بی محلی میڪند و نمیدانم آیا باید با او صادقانه صحبت ڪنم یا اینڪه غرورش را تحمل کنم؟
ترس بنده از روحیات ایشان است ڪه میتوانند دیگران را ترڪ و یا جایگزین کنند درحالی که من همچین ڪاری را نمیڪنم. حقیقتش را بخواهید نظر بنده این است ڪه با ایشان صحبت ڪرده و بگویم ڪه بیاید رفاقتی دور از ڪینه و غرور داشته باشیم آیا این راه درستی است؟
لطفا راهنمایی فرمایید.
اگر فرض ڪنیم همانطور که شما می گویید ایشان شخصیتی خودشیفته داشته باشند بعید می دانم به درخواست شما ڪینه و غرور را ڪنار بگذارند. این درست مثل این است ڪه از مار بخواهید وقتی احساس ناامنی می ڪند نیش نزند!
برای اغلب افرادی ڪه درگیر تله های زندگی هستند این رفتارها بطور ناخوداگاه و غیر ارادی انجام می گیرند.
درست همانطور که اگر ڪسی از شما بخواهد به رابطه با افراد خودخواه ادامه ندهید این ڪار احتمالا برای شما غیرممڪن خواهد بود، چون بنظر می رسد شما هم دچار طرحواره رهاشدگی هستید.
اگر دچار رهاشدگی باشید تحمل تنهایی و ترڪ شدن برای شما بسیار دردناڪ و آشفته ڪننده است، ممڪن است این آشفتگی در اثر طرد شدن شما را به رفتارهای عجولانه ای مثل پرخاشگری، سرزنشگری، طرد متقابل، قطع رابطه، بلاڪ ڪردن و غیره بکشاند ڪه البته مدتی بعد پشیمان می شوید و بر می گردید.
سپس بخاطر حفظ رابطه و همچنین احساس گناه از رفتارهای عجولانه خود، بیش از حد از حقوق خود ڪوتاه می آیید و به اصطلاح باج می دهید بنابراین احتمال اینڪه دیگران از صبوری شما سواستفاده ڪنند را افزایش می دهید و دوباره احتمالا خشمگین شوید و این حلقه معیوب ادامه می یابد!
اگر اینطور است قبل از هر اقدامی باید فڪری به حال تله رهاشدگی خودتان بڪنید.
من با شخصی در رابطه هستم که از اول توافق کردیم هدفمان ازدواج نیست و هیچ هدفی از این رابطه نداریم جز اینکه باهم باشیم. اما من از این نگرانم که نکند این رابطه تفریحی باعث شود من کیس های ازدواج را از دست بدهم و نتوانم ازدواج کنم مخصوصا هم که طرفم اصلا از هیچ جهت آدم کاملی نیست که بگم از طرف او تامین هستم.
فکر می کنم شما خودتان جواب را بهتر می دانید ولی انگار در دوراهی ترس و نیاز گیر افتاده اید. از یکطرف به رابطه ای امن و باثبات نیاز دارید ولی از طرف دیگر می ترسید اگر رابطهء نیم بند فعلی را از دست بدهید تنها بشوید و احتمالا تنهایی چیزی است که از آن خیلی می تردید و اصلا دوست ندارید با آن روبرو شوید.
بعضی از افرادی که در تلهء رهاشدگی گیر می افتند آنقدر از تنهایی میترسند که حاضرند روابط بی ثبات و پادرهوا را تحمل کنند ولی تنها نمانند. اگر این در مورد شما صدق می کند و ترس از تنها ماندن باعث می شود نیازتان به رابطه متعهدانه را نآدیده بگیرید یا برایش کاری نکنید باید برای این ترس از تنهایی فکری کنید که بتوانید تا حدودی تنهایی را تاب بیاورید و ببینید که تنهایی آنقدرها هم ترسناک نیست!
سلام بر عوامل سایت خوب مشاوره خانواده
من پسر ۹ ساله دارم پسرم هرکاری را میخوایم شروع کنیم یا هر کلاسی را که می خواهم ببرمش میگه وای شما منو کشتید ولم کنید همش این کلاس نمیگذارید ادم راحت باشه خلاصه اینقدر غر میزنه ولی من هیچ وقت تسلیم غر زدن هاش نمیشم وقتی به کلاس هم میریم قشنگ همکاری میکنه ولی قبلش کلی غر میزنه مدرسه هم همینطور بود برای مدرسه رفتن مشق نوشتن درس خواندن هم همش غر میزنه هیچوقت هیچ کاری را بدون غرغر انجام نمیده.راهنمایی بفرمایید تا پسرم به پذیرش شرایط برسند بابت هر چیزی اینقدر غر نزنه
خیلی ممنونم
سلام دوست عزیز
سه عامل در تنبلی ایشان درشروع هرکاری باید بررسی شود
ابتدا عامل ژنتیک دراین عامل فردانجام هرکاری و شروع هرحرکتی تنبل است و به مسیرکه وارد شد خوب پیش میرود
دوم عدم انگیزه فرد در هرکاری فردی که هدف نداشته باشد اهل برنامه نباشد و ریسک پذیر نباشد باید توسط دیگران اداره شود
سوم کمالگرایی فردعامل شروع نکردن کار است چنین شخصی به موفقیت های بزرگ و کارهای خارق العاده فکرمیکند و این باعث میشود از کارهای کوچک سرباز زند
این سه مورد توسط مشاور بررسی و راهکارهاداده میشود
سلام خسته نباشید جاریم ی پسر حدودا ۸ ساله داره سر از همه چی در میاره منم ی پسر دارم ۴ سالشه هر وقت میاد خونه مون من لرز میره تو بدنم بخدا همش چشم بهش ک پسرم و تنها گیر نیاره اصلا نمیزارم ببره تو اتاق دربسته ولی فقط کافیه ی لحظه حواسم نباشه دو بار مچش گرفتم شلوار بچه مو خیلی معذرت میخام آورده پایین خواهر شوهرام همه در جریان کار این بچه هستن حتی همین بلا رو سر بچه خواهر شوهرم اورده ولی چون پدر مادرش شرن ازشون میترسن بهش بگن من نمیدونم با این زن و بچه ش چیکار کنم به مادرش بگم یا نگم همش میترسم که بچه م تو ذهنش بمونه در ضمن هم خودم هم شوهرم بچه رو دعوا کردیم حتی شوهرم یه سیلی بهش زد اما خیلی رو داره یادش میره فقط کافیه یه ثانیه قافل شی دوباره کار خودشو میکنه من تنها کاری ک به عقلم می رسه ترک رفته آمده کمکم کنید من چیکار کنم ؟؟
سلام دوست گرامی متوجه نگرانی و ناراحتی شما هستم و طبیعیه که به عنوان مادر احساس نگرانی داشته باشید
از دیدگاه دینی و روانشناسی کودک تا قبل از سن تکلیف نه دچار گناه میشود و نه منحرف جنسی نامیده میشود. چرا که هنوز نظام اخلاقی کودک شکل نگرفته و ناهنجاری اخلاقی و دینی در او معنایی ندارد، ولی میتوان گفت کودک دچار نوعی ناهنجاری رفتاری شده و نیاز به مشاوره یا حتی روان درمانی دارد.
بهترین راه برای شمااین است که فرزندخودرابرای دفاع خودازاینگون حوادث اموزش دهید وبه اوبفهمانید جاهای خصوصی بدن تنهاقلمرو خودانسان است و اینکه زمانی بااین خانواده ملاقات دارید مستقیماوبدون تعارف مطرح کنیدنگران فرزندتان هستید وایشان را کنترل کنید.
اگر بتوانید با فرزند جاری خود صحبت کنید از رفتارهایی که هنجار نیستند و شما دوست ندارید و جایزه ای و هدیه ای برای رفتارسلامت ایشان درنظربگیریدتاثیرخوبی خواهدداشت.
اگرفرزندشما به وظیفه خود درارتباط با پسر عموی خود وشما هوشیار باشید و مادر ایشان بداند نگران هستید وپسرخاطی بداند زیرنظرگرفته اید ایمن خواهیدبود
سلام
عرضم به حضورتون من ی دختر ۱۴ ساله دارم واحساس میکنم رابطه نزدیکی با دخترم ندارم و با هم تند صحبت میکنیم و البته من بیشتر سرش داد میزنم البته احساس میکنم پرخاشگری و تندی بیشتراز طرف من باشه خیلی ادم سخت گیری هستم دخترم هم اجازه نمیده به خودش که بامن صحبت کنه یا حرفاشو بزنه کلامن ادمی هستم که دخترمو تو خونه پیش خودم نگه داشتم اجازه بیرون رفتن ویا با دوست بیرون رفتن یا هرکاری که احساس کنم برای ایندش خوب نباش وبهش ندم برای همین دخترم میگه با تو احساس راحتی نمیکنم وحرفاشو بهم نمیزنه ودرد ودل نمیکنه وبیشتر مواقع تو اتاقش تنهاست ومدام گلگی میکنه که تو منو درک نمیکنی به من اعتماد نداری و طرز فکرت قدیمیه روشن فکرنیستی اینچیزا.
حالا موندم چطوری با دخترم رفتارکنم که با من احساس راحتی کنه واز پرخاشگریاش یکم کم کنه؟
سلام پرسشگرعزیز
اولین و مهمترین مساله این است که پدر و مادر فکر می کنند که برقرار کردن رابطه دوستی با فرزندان مشکل می باشد، در صورتی که اگر پدر و مادر کمی حوصله به خرج دهند و صبوری کنند و با آرامش به حرفهای بچه هایشان گوش دهند مسلما خیلی از گره هایی که بایستی با دندان باز شود را با دست باز می کنند. وقتی جوانان احساس امنیت کنند می توانند با پدر و مادر خود صحبت کنند بدون اینکه ترسی از طرد شدن، مورد ضرب و شتم قرار گرفتن، مورد تحقیر قرار گرفتن و مورد مقایسه قرار گرفتن داشته باشند. در این صورت آن جوان یا نوجوان، پدر و مادر خود را محرم اسرار دانسته و ارتباط خوبی بر قرارمی کند. البته این اولین و اساسی ترین قدم است.
1. در مواقع انتقاد، شخصیت او را زیر سوال نبرده بلکه حداقل از چند خوبی او تعریف کرده و سپس عمل ناپسند او را انتقاد کنید .
2. درمقاطع دشوار سعی کنید کنارش باشید و با اواحساس همدردی کنید، امابه او بفهمانید کاری که شما انجام داده اید وظیفه او بوده و عادت نکند .
3. فاصله روحی خود را با دردودل کردن و تعریف خاطرات کودکی با فرزندان تان کم کنید و با این کار رشد معنوی را در آنها تقویت کنید .
4. اشتباهات فرزندان خود را با بزرگواری بدون پرده دری و ایجاد جسارت در آنها رفع نمایید .
5. به صورت دستوری با آنها صحبت نکنیم و نام فرزند خود را با احترام به ویژه در حضور دیگران صدا کنیم .
6.دادن هدیه های کوچک به بهانه مناسبت های مختلف به صورتی که آنها را پر توقع نسازد و برای هر کار کوچکی از شما انتظار پاداش و جایزه نداشته باشند .
7.ایجاد حس مسئولیت و اعتماد به نفس در فرزندان با تعیین وظایف درخانواده و دادن یک حس مالکیت به آنها .
من 26سالمه سال 92ازدواج کردم 96 بچمو ب دنیا آوردم واخرای 98جدا شدم..بخاطر اوضاع مالی خانوادم پسرم رو با خودم نیاوردم با اینک خیلی اذیت میشم ولی تحمل میکنم..چند وقتیه با پسر مجردی اشنا شدم از همون روز اول شرایطمو بهش گفتم قبول کرده بخودش گفتم ک موضوع رو ب مادرش بگ ب اصرار من گفته ولی میگ مادرش مخالفت کرده خودشون ک میگن صبر کنم شاید قبول کرد منم هزارتا فکر و خیال میاد سرم از ی طرف نمیتونم ازش دوری کنم چون حالم کنارش خوبه ونیاز عاطفی وجنسی دارم ولی وقتی فکر میکنم مادرش قبول نکنه بودهیچوقت امیدمو از دست میدم روحیم خیلی خراب شده همش احساس مرگ واسترس ومریضی دارم نمیتونم گریه کنم احساس خستگی وپوچی دارم توروخدا باحرفاتون راهنماییم کنید چیکار کنم مشاور برم؟با اون شخص ادامه بدم یا نه..اجرتون با خدا
با سلام دوست عزیز
شما سن آقا پسر و شرایط گذشته ایشان را ذکر نکردید، آیا سنخیت با شما دارد؟
قبل ازاینکه خانواده ایشان شما را بپذیرند باید سنخیت شما و ایشان معلوم شود و تستی نزدمشاور بدهید تا درصد کفویت شما معلوم گردد. گاه مشاور میتواند اگر نقاط اشتراک شما بالابود باخانواده ایشان صحبت و آنان رابه این امر راضی کند.
با سلام
من دو تا عروس دارم وسعی کردم به نظر خودم بهشون خیلی محبت کنم
ولی بلد نیستم مطالبی را که می دانم در زندگیشون سرنوشت ساز است براشون جا بیندازم و سعی می کنم در اغلب موارد چیزی نگویم ،ولی می بینم اشتباهاتشان روز به روز بیشتر می شود،خصوصا در مورد تربیت بچه هاشون یا رعایت حجاب ویا وقتی میان خونمون ،،مثل مهمون می مونن.
خیلی دوست دارم بیشتر بیان خونم ولی بعلت اینکه من مشکل کمر درد دارم پذیرایی کردن از آنها که مثل میهمان ها وشاید هم بدتر از میهمان های غریبه هستندکمی کار را مشکل کرده
دلم می خواد تا زنده ام فرزندانم در کنارم با همراهی ومحبت نسبت به یکدیگر بیشتر در کنارم باشند
اگر مرا راهنمایی کنید ،دعا گویتان می شوم.
پرسشگرعزیز
شما با فرزندان خود مشکل دارید نه با عروس!
در یک نشست گفتگو با پسران خودداشته باشید و حق و حقوق خود را یادآوری کنید و بخواهید احترام شما را با رعایت حقوق پیش همسرانشان رعایت کنند تا همسران آنها به تاسی ازآنها خود را ملزم به حمایت ازشما بدانند.
احترام مادران در پیش عروس و داماد ازچگونگی ارتباطمان با فرزندان خودمان ناشی میشود. شمانمیتوانید مستقیما بعداز چندسال تغییری درعروس های خود بخواهید. غیرمستقیم با فرزندان خود راه چگونه حمایت شدن را بخواهید. موفق باشید
دختری ۵ ساله دارم که خیلی بی نظم و انضباطه، باید چکار کنم؟
کودک در پایان پنج سالگی با نظم هندسی آشنا شده و آن را استفاده می کند. بنابراین قبل از این دوره به جای متهم کردن کودک به بی انضباطی، بهتر است او را تحت فشار قرار ندهید. در صورت نیاز به صورت بازی نظم و ترتیب را آموزش بدید.
سلام
من نزدیک به یک ساله که عقد کردم. رابطه ی خوبی هم با همسرم و خانواده ش دارم.
شوهرم تک پسره و یه خواهر هم داره. از روز اول آشنایی مون متوجه یه این موضوع شدم که وابستگی بین همسرم و خواهرش بیش از حده.
اوایل با درک این موضوع سعی میکردم تو رفتارهای خواهر برادری حساسیتی نشون ندم. اما هر چی بیشتر میگذره دارم حساس میشم.اینو بگم که اوایل خیلی سعی کردم با خواهرش دوست بشم.
یکی دو بار با همسرم در موردش صحبت کردم و گفتم که رابطه تون گاهی اذیتم میکنه. اما میگه تو دختر فهمیده ای هستی و سعی کن درک کنی که نمیخوام اون ناراحت و افسرده بشه چون تنهاست.نمیدونم باید چی کار کنم؟
با سلام،
خانم محترم حضور خواهر شوهر شما حکم سایه را در زندگی مشترک شما دارد و همسر شما نتوانسته اند از نظر روحی و عاطفی از زندگی مجردی با سبک و سیاق گذشته جدا شوند و هنوز بطور کامل به سمت زندگی مستقل از خانواده و مشترک متاهلی سوق پیدا نکرده اند. به شما توصیه می شود همسرتان را متوجه این موضوع کنید که حضور و دخالت خانواده ها(خواهر شما) سبب بروز اختلاف و فاصله بین شما شده است و این موضوع از حد اعتدال خارج شده است. به آرامی و با احترام با همسرتان صحبت کنید، شما یک زوج هستید و باید بتوانید گفتگوی موثر و متقاعد کننده در مقابل یکدیگر داشته باشید.
با همسرتان ارتباط صمیمی تری داشته باشید تا او شما را محرم بداند و احساس نزدیکی بیشتری با شما بکند، آنچه در دل دارید را به وی بگویید تا او نیز تشویق شود حرف هایش را با شما در میان بگذارد.
با عرض سلام و ادب و احترام بنده خانمی ۲۶ ساله هستم. شوهرم ۳۱ سالشه ، ما نزدیک به دو ساله عروسی کردیم. شروع ازدواجمون از ابتدا با عشق بود الانم عاشق همدیگه هستیم اما متاسفانه دعوا زیاد میکنیم و زود هم آشتی میکنیم.
هر دو نفر ما چیزی توی دلمون باقی نمیمونه و زیاد دلخوریمون دوام نداره اما اگه میشد این دعواهای کوچیک روزانه هم نباشه ، خیلی خوب میشد.
یعنی روزانه بیشتر از ۱۰تا دعوا میکنیم و بلافاصله آشتی میشیم.
لطف کنید در این مورد راهنمایی کنید و نکات ضروری را ذکر کنید.
درود بر شما؛
دعوا و اختلاف بین زن و شوهر امری است بدیهی و اجتناب ناپذیر…
ما هیچ وقت نباید انتظار داشته باشیم که هیچگونه حرف و حدیث یا جر و بحثی بین زن و شوهر پیش نیاد!
اختلاف نظرها همیشه بوده و هست و اگر در یک رابط قهر و دعوا نباشه جای تعجب داره و میشه گفت که طبیعی نیست.
تازه شاید لازم هم باشه که بعضی وقتها از این جریانات در زندگی پیش بیاد و به قول معروف به نوعی نمک زندگی محسوب میشه که بعد از آن رابطه یک تحول و جهش به خودش میگیره و زیباتر میشه.
مهم این است که ما بعد از هر دعوا گذشت لازم رو داشته باشیم و ادامه ندهیم و به موقع ایست کنیم.
خود دعوا بد نیست بلکه کش دادن و اصرار ورزیدن بر دعوا و بگو مگو بسیار صدمه زننده و ویرانگر هست.
شما که شکر خدا هر دو نفرتون سریع کوتاه میاید و آشتی میکنید. این خیلی خوب هست و سعی کنید همیشه این روحیه گذشت و کوتاه آمدن و ادامه ندادن رو داشته باشید.
هیچگاه دلخوریها را ادامه ندهید و قهر کردنهای طولانی نداشته باشید ، این خودش یک صفت بسیار ارزنده است که فاصله بین قلبها رو حفظ میکنه.
سعی کنید که با وجود یکسری ضعف ها و عیبهایی که در همدیگه میبینید ، همدیگر رو قبول داشته باشید و بپذیرید.
اصل معنای عشق هم همین است و اگر واقعا میخواید که عاشق همدیگه باشید باید با وجود تمام ضعف ها و نقص ها همدیگر رو دوست داشته باشید.
شاد کام و سرزنده باشید
با عرض سلام و خسته نباشید
پسری هستم ۳۲ساله ، لیسانس دارم ولی شغلم آزاد ، از یه خانواده کاملا سنتی و مذهبی که مدت ۳سال هست قصد ازدواج کردم و تا به حال ۸ جا خواستگاری رفتم ولی هیچکدوم ختم به خیر نشده ( اونهایی رو که من میپسندم ، جواب رد میدهند و خانمهایی که موافق هستند به معیارهای من نمیخورند) دیگه خسته شدم (البته این رو هم بگم من تا قبل از جلسه خواستگاری هیچکدوم از این خانمها رو ندیده بودم) این اواخر دیگه طوری شده که خانواده دارن بهم فشار میارن که یکسری از معیارهاتو حذف کن ولی اصلا تصور اینکه همسرم فلان معیار رو نداشته باشه برام سخت هست. ولی خب دیگه خودم کم آوردم این همه گشتم آخر هم میترسم کسی نصیبم بشه که با معیارهام همخوانی نداشته باشه. حالا از شما درخواست دارم راهنماییم کنید. شاید پیش خودتون فکر کنید معیارهام زیاد باشند نه اینطور نیست (ایمان و تقوا ، پوشش(چادر) ، تحصیلکرده و خانه دار ) فکر نمیکنم اینها خیلی زیاد یا سختگیرانه باشه.
با سلام خدمت شما؛
معیارهای شما چیزهای بسیار ساده و آسانی هستند و فکر نمیکنم پیدا کردن همسری با این معیارها کار سخت و پیچیده ای باشه!
شما الان ۳۲سالته و نباید اینقدر چشم و گوش بسته و ناتوان و عاجز باشید.
بهتره که یه مقدار به خودت جسارت و تحرک و پر و بال بیشتری بدی و در این وضعیت باقی نمونی…
تا حالا هشت تا خواسگاری رفتی که هیچکدومشون یک خواسگاری معقول و دلخواه و درست حسابی نبوده ، واقعا عجیب و باور نکردنی و غیر قابل قبول است که توی این دور و زمانه یک آقای ۳۲ساله با مدرک تحصیلی لیسانس و دارای شغل آزاد ، هشت جا برای خواسگاری اقدام کنه که در همه ی این خواسگاریها ، دختر رو برای اولین بار در وقت خواسگاری ملاقات کرده باشه!!
آیا در این دور و زمانه و با وجود اینهمه پیشرفت فرهنگی و ارتباطی ، این قضیه عیب و عجز بلا مانع شما رو نمیرسونه!!
چقدر ناتوان و چقدر دست و پا بسته و بی اختیار و محدود !! که بعد از سه سال هنوز نتونستی یک شخص با ملاک های کاملا ساده و بسیار دست یافتنی رو پیدا کنی و در مواردی که به خواسگاری رفتی ، با هیچکدومشون قبل از خواسگاری هیچگونه ملاقاتی نداشتی!
با جرات میتونم بگم که این ضعف شماست و باید خودتو تغییر بدی و در خودت تحول به وجود بیاری!! اصلا سنتها رو بشکن و به گونه ای دیگر عمل کن ، یه مقدار پر و بال بگیر و به دور و اطرافت سرک بکش ، وارد اجتماع شو و با جسارت و شهامت بیشتری عمل کن ، اینقدر خودتو محصور و محدود نکن.
ما آفریده نشده ایم که در لاک خودمون فرو بریم و چشم و گوشمون رو ببندیم و از دست و پاها و هوش و حواس و عقل و درکمون استفاده نکنیم.
ما خلق شده ایم تا در جهان غوغا کنیم و طوفان به پا کنیم.
خودتو رها کن و ارتباطاتت رو با افراد بیشتر کن و جسارت و شهامت به خرج بده و از چیزی بیم و واهمه نداشته باش.
زندگی یعنی دل به دریا زدن و وارد شدن در همه امور و بعضی وقتها دیوانگی و بی پروایی!!
اگر سرت رو به این ور و اونور بچرخونی ، دور و اطرافت پر از اینگونه دخترهاست که شما برای ازدواجت ملاک قرار دادی.
البته باید برای شناختشون یه مقدار زمان بذاری.
پس جسارت داشته باش و با دختر خانمهای مختلف وارد گفتگو شو و ابتدا سعی کن که تا حدودی شناخت اولیه نسبت به اونها حاصل کنی و بعد هم تحقیق و تفحص بیشتری در موردشون به خرج بده و اگه به این نتیجه رسیدی که با ملاک های شما همسو و هم جهت هستند ابتدا خودت بهشون پیشنهاد ازدواج بده و بعد هم اگه با خودشون به توافق رسیدی ، به همراه خانوادت برای خواسگاری رسمی اقدام کن.
شما دیگه در سنی نیستید که چشم بسته و بدون شناخت قبلی به خواسگاری افراد برید ، در عصر و دوره ای هم نیست که شما اینقدر سنتی عمل کنید و فقط منتظر باشید که دیگران شما رو جهت خواسگاری نزد کسانی ببرند که هیچگونه آشنایی و دیدار قبلی نداشته اید!
امیدوارم دیگه خودت بعد از این مدت طولانی و عدم نتیجه گیری درست و ناکام ماندن در این زمینه ، الان دیگه به خودت بیای و زبل تر و جسورتر و عاقل تر عمل کنی.
موفق و پیروز و سربلند باشید
سلام
دختری هستم ۲۷ ساله عاشق پسری کوچکتر از خودم شدم روزی پیشنهاد رابطه کرد وبا حرفهای عاشقانه فریبم داد چون عاشقش بودم رابطه جنسی از پشت رو قبول گردم به امید اینکه با هام ازداوج کنه ولی قبول نکرد و دعوا و ناراحتی و نحقیر ازم جدا شد
من در شهر غربت هستم خانوادم اطلاعی ندارند الان خیلی غصه دار شدم افسرده و ناتوان شدم .نمیدونم چکار کنم .لطفا راهنمایی بفرمایید
هر گناهی که انسان مرتکب میشود بویژه اگر گناهکار مسلمان باشد و گناه هم از گناهان بسیار زشت محسوب شود به همان اندازه دچار عذاب وجدان یا همان افسردگی میشود؛ دلیلش نیز روشن است؛ چون تعالیم و آموزه های شرع مقدس اسلام این کار را منع کرده و این اجازه را نداده که انسان از راه خلاف به خواسته های خود برسد.
این مسئله در جوانان به دلیل داشتن فطرت و روح و روان سالم بیشتر نمود پیدا میکند؛ لذا وجدان و طینت پاک جوان با این افسردگی به وی اخطار میدهد که در مسیری افتاده که سرانجامش تباهی دنیا و آخرت میباشد.
برای ازبین بردن این احساس سه کار باید انجام پذیرد:
اول گذر زمان و دورشدن از این اتفاق،
دوم تخلیه شدن و حرف زدن از این موضوع با مشاور،
سوم جایگزین کردن روابط مشروع جای روابط نامشروع
موفق باشید
سلام خدمت شما مشاوران عزیز.من چهارساله ازدواج کردم یه پسر سه ساله دارم.من دوشیزه بودم همسرم مطلقه بود.همسرم از اول ب من خیانت کرد هنوزم دست از کاراش برنمیداره.میگه من تنوع طلبم.با خانوما رابطه داره من هیچی براش کم نمی زارم همه جوره بش محبت میکنم و خواسته هاشو برآورده میکنم ولی اون کار خودشو میکنه.زندگیم همش شده فکر و خیال و استرس و فشار عصبی دارم نابود میشم خواهش میکنم کمکم کنید چکار کنم؟
دوست عزیزدردرجه اول به دنبال پیدا کردن عامل و علت خیانت باشید و سعی کنید زمینه ها را از بین ببرید.
نخستین و مهم ترین علت خیانت، حس تنوع طلبی است که در آقایان بیشتر از خانم ها دیده می شود. از بین رفتن عشق و محبت بین زوج، خودبخود باعث گرایش آنها به دیگری می شود. داشتن انتظارات و رفتارهای غیرمعقول که می توانند در مسایل زناشویی و مادی باشند، بی تفاوتی در هیجان های جنسی از سوی یکی از طرفین و بی تفاوتی هنگام برقراری رابطه زناشویی و عقده های جنسی و رضایت نداشتن از رابطه هم می توانند در بروز خیانت نقش عمده ای داشته باشند.
انتقام جویی و رفتاری متقابل داشتن از دلایل دیگری هستند که باعث از هم پاشیده شدن کانون زندگی می شوند. از طرفی وقتی کسی فقط به دلیل مسایل مادی با شخصی ازدواج کند، اما قلب او با شریک زندگی اش نباشد احتمال خیانت وجود دارد. احساس ناامنی در رابطه یکی دیگر از دلایل ایجاد بی مهری است.
به طور شفاف با همسر خود صحبت کنیددر مقابل حرکات غیر اخلاقی او واکنش جدی داشته باشید و مقاومت کنید بگزازید او بفهمد,شما چقدر ناراحت می شوید. هر چقدر واکنش جدی تر و پایدارتر داشته باشید اثر بیشتری خواهید گذاشت وگرنه باید تا اخر عمر رفتار او را تحمل نمایید. باید با یک عمل خاص مثلا حرف نزدن بمدت مشخص یا توضیح خواستن یا… باو بفهمانید باید از این کار دست بکشد.همیشه و در مقابل همه مردان کوتاه امدن و محبت بیش از حد در مقابل بدرفتاری انها پاسخ مثبتی نمیدهد. گاهی بی توجهی و بی تفاوتی و غرور است که مرد را جذب میکند. البته این لغات باید با دقت و توجه به عمل تبدیل شوند موفق باشید
با عرض سلام خدمت شما.دوتا پسردارم واززندگیم راضى هستم فامیل هاى شوهرم مثلا خواهرشوهرام هموشون یه دخترویه پسردارن وجاریام دختردارن همش به من میگن تودخترندارى یعنى هیچى ندارى ومیگن پسربزرگ بشه برات بچه نمیشه واین حرفها منو اذارمیده ودوست دارم یه جواب دندون شكن بهشون بگم كه انقدر حرف نزنن.
سلام پرسشگر عزیز
این طریقه کلام دیگران سوالی نیست که پاسخ داشته باشد،اینگونه صحبت ها از سه حالت خارج نیست
۱_ از سر دلسوزی و نیاز همه ما برای آینده
۲_ صحبت های رایج وعادی روزمره که باهم مبگوییم ورایج هست
۳_ به رخ کشیدن نعمتی که خدا داده و دیگران را آزردن
اینکه چه مقصودی دارند مهم هست.اگر دلسوز شما هستند بگویید به ایشان که دلسوزتر از همه خداوند هست که میداند چه نعمتی را به چه کسی واگذارکند حتما شما نیازدارید آینده به دختر و من ندارم و صلاح باشد میدهد.
و دوم کلام عامیانه که رایجه شما میگویید البته شما درست میگویید همانطور که ما نسبت به مادران خدمتگزار بودیم دختران هم به ما وفادارند….
و سوم اگرمنت باشد بگویید شاید من ازخدا نخواستم چنین خواسته ازاول جنس پسر دوست داشتم و باید طبعم به دختر شود و پسر را بیشتر می پسندم.
درهرصورت صحبت مهم نیست فرزند سالم و صالح داشتن ملاک عزت هست.موفق باشید.
سلام ممنون از سایت خوب مشورت خانه. از همسر خسیس وکنس خسته شدم ومتنفرم هیچ ارزشی برای خواسته هات قائل نیست و پول روی هم میذاره آیا درست شدنی هستن؟
راهکارهایی برای رفتار با همسر خسیس
در رفتار با همسر خسیس، اول از همه نباید فراموش کنیم که حل مشکل خساست همسر کار ساده ای نیست. بنابراین فقط باید تلاش کنیم تا رفتار او را تعدیل کنیم. امیدواریم با این راهکارها بتوانید بیشتر با همسر خسیس تان مدارا کنید:
* طبیعت افراد خسیس را باور کنید و بپذیرید که به بیماری خساست دچار هستند. این باور باعث می شود تا رفتارهای آن ها برایتان قابل تحمل باشد.
* بعضی افراد مبتلا به خساست، تلاش می کنند تا این صفت نامناسب را اصلاح کنند. در این صورت با درک مشکل شان باید به آن ها کمک کنیم. نباید این افراد را مسخره کنیم یا دائم از آن ها ایراد بگیریم. بلکه باید کنارشان باشیم تا با کمک هم به تدریج بر مشکل غلبه کنیم.
* پیش از خرید هر وسیله ای برای منزل با همسرتان مشورت کنید. با وجود اختلاف نظر، مشورت کردن ضروری است تا پس از خرید با لجبازی او روبه رو نشویم. به این ترتیب، مانع از بروز جنجال می شویم.
* زمانی که از رفتار همسرتان غمگین و عصبانی می شوید، ناراحتی تان را ابراز کنید، البته نه با دعوا و جنجال بلکه به او توضیح دهید که از رفتارهای او ناراحت می شوید و خجالت می کشید. این توضیح و ابراز ناراحتی ما به شکل منطقی، تلنگری برای تجدیدنظر در رفتارهای نامناسب اوست.
* افراد خسیس با وجودی که ممکن است سلیقه خوبی داشته باشند اما برای خرید هر چیزی، ابتدا به مبلغ آن توجه می کنند؛ بنابراین به جای دلخور شدن یا مسخره کردن همسرتان، از او تشکر کنید. همین که او هزینه ای را بابت خرید چیزی پرداخت کرده، کافی است. تشکر شما نوعی تشویق برای تکرار این رفتارهای مثبت و از بین رفتن برخی مشکلات رفتاری همسرتان است.
سلام خدمت شما
مشکل زندگی من زن برادرم هست هر چقدر بهش خوبی میکنم آخر هم طلبکار میشه و به دروغ میره پیش برادرم و از من شکایت میکنه واون هم به من زنک میزنه و کلی دعوا وبحث….
از همون اول که زن برادر من شده حسادت تو وجودش بوده وهست و هرچی میشد برادرم رو از حرفهای دروغ پرمیکنه واین باعث اوقات ما همیشه تلخ باشه.همسرم من دایی زن برادرم هست.این حرفهای دروغ و خبر کشی هاش روی بچه هاش هم اثر گذاشته با این که بچه ها سن زیادی ندارن ولی همه فامیل میگن که فضول هستن یا…
الان دیروز رفتیم با هم بیرون حرفی نشد خودشو به قش زدن زد واین باعث شد که همه باهم دعواشون بشه من به کمک یک آقا زن برادرم رو بلندش کردم و داشتم شونهاش ماساژ میدادم دختر بزرگ ایشون اومدن هر چی از دهانش در اومده به ما گفته وخودشو میزد من بهش گفتم عاطفه جان اینطوری نکن مامانت حالش خوبه یهو خواهر زن برادرم منو حل داد چرا اینطوری میکنی ومنم شیشه وسط ریخته بود و پام رو برید…
دیشب که رفتن خونه هم خودش هم بچه هاش گفتن عمه عاطفه رو سیلی زده در جایی که اصلا اونجا اصلا نقشی نداشتم وفقط قصدم کمک کردن بود.
دیشب ساعت یک نصف شب برادرم زنگ زده هرچی از دهانش اومده به من گفته.حالا زن برادرم به اون یکی زن برادرم زنگ زده گفته برو به فلانی بگو نه خونم بیاد نه میام درجایی که من کلا بی تقصیر بودم.حالا نظر شما در مورد این جور آدمها چیه من باید چکار بکنم که واقعا تمام این مسائل تمام بشه توروخدا کمک کنید یا با این زن برادرم صحبت کنید که شاید سرعقل بیاد .بخدا هر کاری از دستم برمیاد براشون میکنم آخر هم حسادت میکنه
سلام پرسشگرعزیز
بهترین رفتاراین است پیغامی که به شماداده شده مبنی براینکه شمامنزلشان نرویدرا قبول کنیدوتامدتی باایشان وخانواده برادرتان ارتباط نداشته باشیدتاحساسیت بین شماوایشان کمترشود
اینکه همه به شمااحساس خوبی ندارند احتمالاتدبیررفتاری نداریدوبرای اینکه به دیگران اعتمادبدهیدوجذب کنیدبایدراهکارازمتخصص بگیرید
رابطه راقطع کنیدوبامشاور درتماس باشیدبرای گرفتن راهکار
سلام مشاور عزیزم
من ۲۴ساله تنبلی تخمدان دارم تمام ازمایشاتو عکس رنگی سالمی دارم اما باردار نمیشم ۶ماهه اقدام کردم اما نمیشه دکترمعالجم فقط میگه منشاحامله نشدنم استرس و اضطراب هستش .ازلحاظ روحی دارم داغون میشم بنظرشما چیکارکنم ک استرس ازمن دور بشه من فقط یدونه بچه میخام ازخدا
سلام دوست عزیز
استرس می تواند بر عملکرد هیپوتالاموس غده ای در مغز که اشتها و احساسات را کنترل می کند و همچنین هورمونهایی را که باعث تولید تخم در تخمدان می شوند تاثیر گذار است. اگر شما استرس داشته باشید دیرتر حامله می شوید و یا شاید اصلا باردار نشوید. بنابراین اگر شما ۱۴ روز متوالی رابطه جنسی داشته باشید و تنها به لقاح فکر کنید، ممکن است فرصت تخمک گذاری را از دست بدهید.
برای کاهش استرس چه کاری می توانم انجام دهم؟
با همسرتان صحبت کنید.
در نظر داشته باشید که شما تنها نیستید. از طریق مشاوران با زوجینی که ناباروری دارند صحبت کنید.
کتابهای مرتبط با ناباروری را بخوانید. این کتابها به شما نشان میدهد احساسات شما کاملا طبیعی است و همین امر به شما کمک کند تا با ناباروری کنار بیایید.
تکنیکهای کاهش استرس مانند مدیتیشن، یوگا یا طب سوزنی را بیاموزید.
از مصرف بیش از حد کافئین یا سایر نوشیدنیهای محرکها خودداری کنید.
برای کاهش تنش جسمی و استرسهای عاطفی مرتباً ورزش کنید.
برنامه درمان ناباروری باید توسط شما و همسرتان ( هردو) پذیرفته شده باشد.
در مورد نکات مبهم در مورد علت ناباروری و گزینههای درمانی موجود با پزشکتان صحبت کنید.
تا آنجا که میتوانید در مورد پوشش بیمه درمانی خود اطلاعات کسب کنید و برنامهریزی مالی در مورد روشهای درمانی نا باروری داشته باشید.
سلام،بچه های من یکی ۶ سالشه و اون یکی ۲ سال و نیمشه،من خیلی دوست دارم دختر داشته باشم،خودم ۳۶ سالمه میخوام دوباره باردار بشم،البته اگه پسرم شد ناشکری نمیکنم،توکلم بخداست که انشاله دختر بشه
میخواستم بدونم به نظرتون با این وضعیت اقتصادی جامعه بارداری مجدد خوبه یا بد،البته ما خودمون خداروشکر مشکل مالی نداریم،ولی در کل باید
آینده نگر بود،هم خودم هم همسرم دوست داریم ی بچه دیگه هم داشته باشیم،چون من خودم خانه دارم و کلا پیش بچه هام هستم،خودم عاشق
بچه ام،میترسم چند ساله دیگه از اینکه نذاشتم یه بچه دیگه داشته باشم افسوس بخورم
بعد اگه بخوام باردار بشم بنظرتون وایستم پسر کوچیکم ی کم بزرگتر بشه یا از الان اقدام کنم،نمیدونم چه کنم،چون پسر بزرگم امسال میره کلاس اول دوست دارم سال اول مدرسه زیاد درگیر بارداری و زایمان نشم
از یه طرفم سنم میره بالا،بنظرتون مشکلی نداره
ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام پزسشگر عزیز اگر دلیل واشتیاق شماازبارداری داشتن دخترهست باید یقین داشته باشید وبارداری وزایمان وماه حصل آنچه که بدست می آورید شمارا راضی میکند واگر نطرشما جلب نشود دچاربحران روحی وافسردگی بعداززایمان خواهید شد اما اگر صرفا برای فرزنددارشدن اقدام می کنید باتوجه به شرایط مالی وروحی وتربیتی میتوانید فرزنددارشوید
تعیین جنسیت درمراکز بارداری ممکن هست وزیرنظر پزشک زنان وتغذیه اقدام کنید
سلام
همسرم همیشه سرش تو گوشی منه هر چه هم میگویم تو گوشی من شاید چیزی خصوصی باشد اینگار بادیوار حرف میزنم وارد گروه خانوادگی ما میشود وبه جای من پیام میدهد
سلام دوست عزیز
احتمالا عملکرد شما برای مدیریت برنامه های شخصی وخانوادگی بسیار ضعیف بوده
۰مرزوحریم بین زوجین یکی ازمدیریتهای مهم هست که اگر به هردلیل کمرنگ شود زن ومرد به خودشان احازه میدهند وارد خصوثی یکدیرشوند
سه مورد باعث میشودکه مرد به خو د اجازه دهد ملکیت خارج از حقوق وعرف پیداکنن
اول بدبینی وبددلی زوجین که دائم دلهره دارند که نکند اتفاقی بیفتد
ودوم بی اعتمادی نحوه صحیح ارتباط اگر مردوزنی مطمئن نباشند عکس العمل وپاسخ صحیحی از همسرشان به دیگری داده نمیشود سعی درکنترل وهدایت دارند به عنوان مثال زن وشوهرهای دهن لق وخبرچین و… دائم چک میکنند
وسوم زن ویامردانی که اعتمادبه نفس پایبنی دارند به دیگری اجازه میدهند وسایلشان را دست بزنند وگویی هیچ مالکیتی ندارند وچهره جدی هم ازخودنشان میدهند
بررسی کنیدکدامیک ازموارد درزندگی شما راه را برای چنین شرایطی هموارکرده است
سلام وقتتون بخیر
یه سوال داشتم ازتون
من یه خانم سی وهفت ساله هستم که نوزده ساله از دواج کردم اونم به اجبار مادرم خودم شوهرم و دوس نداشتم مرد بدی نیست خوبه ولی الان که به این سن رسیدم انگار نیاز بیشتری به محبت داشته باشم احساس کمبود میکنم احتیاج به محبت بیشتری دارم دوس دارم گوش شنوا داشته باشم بتونم باهاش صحبت کنم و احتیاج به تعریف و تمجید بیشتر دارم ولی متاسفانه شوهرم صب میره سرکار شب میاد خونه خسته و مونده لازمه بگم که شوهرم حدودا دوساله قرص اعصاب مصرف میکنه الان ازلحاظ وسواس فکری که گرفته بود کاملا خوب شده اینها همه به کنار اصل مطلب اینجاست که من حس میکنم دارم به راه خطا میرم لطفا راهنماییم کنید که چه کار کنم
در این مساله شما باید سعی کنید در روش زندگیتان تغییرات اساسی ایجاد کنید. روزمرگی مانند غباری روی احساسات و عواطف شما مینشیند و تکرار باعث خستگی و دلزدگی خواهد شد. پس زندگیتان را مدیریت کنید و انگونه که میخواهید بسازید. ایجاد تنوع با چیزهای بسیار ساده و کم هزینه امکانپذیر خواهد بود. سعی کنید علایق همسرتان را بیشتر لحاظ کنید. اولین قدم در این مسیر بازگرداندن شور و نشاط به زندگی است. مردی که برای همسر و نیازهایش وقت کمی میگزارد باید با روشهایی ابتدا به زندگی جذب شود. تنوع در روابط و تغییر در شرایط زندگی کمک خواهد کرد.
دوما با او صحبت کنید. شاید بارها گفته باشید اما نحوه صحبت کردن یک هنر است. در مقابل هرگز انتقاد صرف جوابگو نخواهد بود. سعی کنید از محاسن او بیشتر حرف بزنید و گاهی هم با او در مورد معایبش صحبت کنید. با او مثل دوست برخورد کنید بگذارید روی کمک شما حساب کند. از او بپرسید شما چه کاری میتوانید انجام دهید تا او احساس ارامش بیشتری کند. بگزارید او از نیازهایش بگوید و سپس شما خیلی نرم ولی صریح از نیازتان به محبت بیشتر او و توجه به مساله رابطه جنسی بگویید. از این مساله خجالت نکشید ولی بگویید که چقدر اورا دوست دارید و به کنار او بودن نیاز دارید. برای رابطه ی خود با او زمان مشخصی را تعیین کنید و او و خود را ملزم به رعایت ان کنید. مثلا اگر هر هفته ولی یکساعت انجام میدهید با او قرار بگذارید هر دوهفته اما بمدت سه ساعت اینکار را انجام دهید. این روش برای افراد سرد موثر خواهد بود. اگر همسرتان موافق بود حتما به یک مشاوررجوع کنید
اگرشما توانمند نباشید زندگی حلال خودرابسازید مطمئنا ازرا ناحلا ل به کام نخواهیدرسید وباعث رسوایی شما خواهدشد
با عرض سلام خدمت مشاوران سایت مشورت خانه
دختری دارم هشت ساله مدتی است به صورت دائم با دو دست لاله گوشهاش رو نوازش میکنه البته در دوران نوزادی هنگام شیر خوردن یا به موقع خواب رفتن این کار رو انجام می داد می خواستم ببینم این یه مشکل روحی و روانی محسوب میشه یا موضوع مهمی نیست لطفا راهنماییم کنید ممنون
سلام دوست عزیز
این حالتهای فرزندان نشانه نیازشدیدشان به محبت وتوجه است
اورادرآغوش بکشید وبااو صحبت کنید به صورت اولبخندبزنید وتماس پوستی بااو برقرارکنید
کشیدن دست روی دست او ویا روس سراو به صورت ماساژ بخشی ازنیازهای اوراپاسخگو باشید
چنین فرزندانی غالبا خجالتی ودرون گراهستند درصورت مشاهده حتما با مشاور درارتباط باشید
من الان سه ساله که عروسی کردم رفتاره شوهرم خیلی باهام عوض شده دوران عقد خیلی به من اهمیت میداد خیلی دوسم داشت مثله کوه پشتم بود طاقته یه لحظه نارحتیما نداشت اگه میدید یه رفتاری ناراحتم میکنه دیگه تکرارش نمیکرد
وابستگی به خانواده اش زیاد هست
دوست عزیز روابط شما دچار آسیب شده میتوانم حدس بزنم که رفتار وگفتار شما هم باب میل همسرتان نیست واحتمالا او به شدت نیاز های خودراازشمادریافت نکرده است
زنانی که ابتدا مورد توجه هستند اما به مرور کمرنگ میشود تدبیر ومهارت های شوهرداری را آنطورکه لازم است نداشته وباعث دلزدگی شده
سعی کنید ازجهت روحی ورروانی دارد( از جمله نیاز به تایید) رابرآورده کنید
وعلت وابستگی وتوجهش به خانواده اش همین است روابط صمیمانه اصولی دارد که باید بیاموزید وهیچ رابطه ای بی دلیل سرد نمیشود بررسی خطاهای شما درارتباطتان نیازمند مصاحبه حضوری است تا تشخیص درست انجام ودرمان ان پیشنهادشود
من یک خانم ۳۸ ساله هستم.
شوهرم ۴۰ سالشه و ۱۰ ساله که ازدواج کردیم و یه پسر ۷ ساله دارم.
از همون اول شوهرم لجباز بود و الان به تدریج فکر میکنم داره این اخلاقش بدتر هم شده.
اگر کاری رو بخوام انجام بده برام یا کاری رو که ناراحتم میکنه انجام نده ازم باج میگیره…مثلا میگه اگر میخوای فلان جا نرم تو هم نباید فلان کارو بکنی..یا اگر میخوای فلان کارو نکنم تو باید فلان کارو بکنی برام.
و گاهی حتی میگه اگر گوش به حرفم نکنی یا ادیتم کنی از خدا میخوام زودتر بمیرم تا تنها بشی…این حرفا بچه گانس و شاید فرداش برگرده به حالت عادی اما گاهی هم برنمیگرده و سر لج میمونه و از همه بدتر اینکه مدام با اعصاب و احساسات من بازی میکنه…حتی نمیتونم بفهمم دوسش دارم یا نه..ایشون عصبی هم هست و زود عصبانی میشه و سر من یا بچه داد میکشه..و اعتراص من رو به عنوان اذیت کردنش قلمداد میکنه …من چطور میتونم کاری کنم تا این اخلاقشو ترک کنه.رفتارش خیلی ازارم میده.و انگیزه رو برای خوب بودن باهاش ازم گرفته.
سلام دوست عزیز
همسرشما میخواهدباشما به توافق برسد واین به معنای باج گیری نیست
سعی کنیدبامهارت های ارتباطی وسرویس دهی متقابل همدیگررارشد دهیدومتعهدهم باشید
زن وشوهردرهمه شرایط هدفشان جلب رضایت مقابل است وبااین هدف لذت زندگی رابالا میبرند وبه هم حس اعتماد میدهند
اگربه فرض خانم به آقا بگوید بااینکه برایم سخت است ازخواسته ام بگذرم امااگرشماازفلان خواسته ات بگذری من تشویق میشوم به معنای باج گیری نیست وانگیزه اش رشد همسروهمسوشدن بااوست
سلام خسته نباشیدخانوم دکترمن دختری،۱۷ساله ام ک یک سال وسه ماهه ازدواج کردم شوهرم خیلی منودوست دلره ومن بی نهایت اون رووزندگیمو
ولی دخالت هایه مادرش نمیزاره الان چهارروزه اومدم قهرزن دادشش خیلی ازم ب شوهرم میگه همیشه وقتی تصادفی میرم دم خونه دارن ازمن بهش میگن منم اومدم خونه بابام الانم شوهرم یه تماسم باهام نگرفته دلم عاشوبه .من ک بااون مشکل نداشتم
اصلاازم پشتیوانه نمیکنه وقتی هم میگم میگه کارندارم الان اومدم خونه بابام دیگه نمیتونم
حالاهم لج کرده ک چرارفتم قهر
سلام دوست عزیز
سن کم شما وزود ازدواج کردن دلیل بی مهارتی شمادرزندگی زناشویی است باید هرچه سریعتر تکنیک هاراازمشاوربگیرید
موفق باشید
ضمن عرض خسته نباشید …از شما سوالی داشتم. من الان مدت یک سال و نیم هست که ازدواج کردم البته هم من ازدواج دومم هست و هم همسرم ازدواج دومشون هست با این تفاوت که ایشون یه پسر ۱۳ ساله هم دارن که پیش ما زندگی میکند.
من قبل از ازدواج با ایشون به خاطر تجربه قبلی که داشتم یه مدتی زیر نظر خانواده ها رفت و آمد کردیم …من همسرم و خیلی دوست دارم و همین طور ایشون این احساس رو نسبت به من دارن .مشکلی یه هم من و هم همسرم در زندگی داریم این هست که پسرمون گوش به حرف ما نمیدهد از درس نخواندن و پنهان کاری کردن و دروغ گفتن و ….تا خیلی مسائل دیگه اخیرا هم با پسرمان خیلی بحث و مشاجره داریم البته من بیشتر به خاطر اینکه رفتاراش را اصلاح کند…زندگی ما خیلی نا اروم شده هر روز بحث داریم خواستم بدونم ما چه جوری مشکلمان را حل کنیم؟؟
معمولا بچهها تو سن بلوغ تغییرات زیادی میکنن،که همراه با تاثیرات محیط و همسالان همراهه.
هرکدوم از این گزینه ها میتونه علتی باشه برای رفتارهای نوجوان.
حالا فرزند شما که متوجه نبودن مادرش هم هست،انگیزه بیشتری داره برای رفتار نادرست.
حالا شما بجای اینهمه بحث دعوا،ببینید علت این رفتاراش چی هست تا همون مشکل رو حل کنید وبه آرامش برسید.
اگه خودتون نتونستید به حل مسئله برسید، با کارشناسان سامانه تماس بگیرید.
سلام بر مشاوران خانواده مشورت خانه
همسر من در طول روز خیلی پای موبایل میشینه من چه بر خوردی باید بکنم؟ خییییلییی بهش گفتم که خوشم نمیاد ولی دیگه دو سه هفته ای هست که کاریش ندارم ولی بهش میگم که وقتت داره میگذره و… خیلی وقتا هم اصلا حرفمو گوش نمیده و سوالامو باید چند بار تکرار کنم.
دوست عزیز این رفتار همسر شما یک عادت است و شما باید به سعه صدر و صبر به ایشان کمک کنید تا ترک عادت کند.
1. اهداف تان از صحبت را به دقت و پیشاپیش مشخص کنید. ابتدا برای خودتان دقیقاً تعیین کنید که در این باره از همسر چه می خواهید. آیا از همسرتان می خواهید به رابطه ی اینترنتی اش پایان دهد؟ آیا از او می خواهید تا ساعات بیشتری را با شما باشد؟ هدف صحبت باید روشن و مشخص و صریح باشد. از مطرح کردن گلایه های دیگر به طور همزمان پرهیز کنید.
2. زمان مناسب را برای مطرح کردن موضوع و نگرانی هایتان انتخاب کنید. بدترین زمان، وقتی است که او پشت کامپیوتر و در اینترنت یا مشغول گیم است. این بار نیز مانند هر صحبت و هر بحث دیگری، زمان مناسب باید مورد تأیید و توافق دو طرف و در وضعیتی به دور از دعوا و عصبانیت باشد.
3. نگرانی ها و خواسته های تان را درباره ی سوء مصرف و وابستگی او به گوشی به طور مشخص و دقیق بیان نمایید. به او تفهیم کنید که رفتار افراطی و عادت شدید او چه تأثیری بر روحیه ی شما گذاشته. دقیقاً مشخص کنید که چه چیزی در عادت او بیشترین نگرانی، تأثیر و آسیب را به شما تحمیل کرده است. به همسرتان از احساس درد و رنجی که به خاطر دور افتادن از او در شما ایجاد شده یا از نبود ارتباط عاطفی و حتی زناشویی، تنهایی و دیگر احساسات خود،بگویید
4. با همه ی ناراحتی و عصبانیتی که شاید دچارش هستید، تا نهایت امکان از سرزنش کردن پرهیز کنید. به جای شروع جملات تان با لفظ «تو»، که حالت تهاجم و حمله به کلام تان می دهد، از نگرانی های خود با او صحبت کنید. مثلاً: «من به عنوان همسرت وقتی که پای گوشیت هستی احساس تنهایی می کنم» پس اگر مثلاً بگویید: «تو هیچ وقت به من توجه نمی کنی و همیشه به اون گوشی لعنتی چسبیده ای» احساس می کند که مورد حمله و پرخاش واقع شده و شروع به دفاع می کند و چه دفاعی بدتر از انکار موضوع. به او فرصت تأمل و پذیرش مشکل را بدهید و از قضاوت کردن و حکم های کلی علیه او بپرهیزید.
5. با همدلی و دلسوزانه به او گوش کنید. وقتی که او پاسخ می دهد شما توقف کنید و با دقت و احترام شنونده باشید. هر چند مشکل است، اما برای درک بهتر احوال همسر، در لحظه ای که او صحبت می کند، فکر کردن به خود و خواسته های تان را متوقف کنید.
6. با این حال برای پاسخ های منفی و موضع گیری و انکار مشکل از جانب او نیز آماده باشید.
7. راه های دیگر را در نظر بگیرید. اگر کوشش برای ارتباط و صحبتِ مؤثر به شکست انجامید، مأیوس نشوید و از راه دیگری اقدام کنید. در صورتی که او به تمام تلاش های تان پاسخ منفی داد به مشاور مراجعه کنید.
سلام خسته نباشیدممنون که هستید’
از وقتی فرزند سومم به دنیا اومده اعتماد نفسم ضعیف شده از رفت وآمد با اقوام دوری میکنم فکر میکنم که خیلی سخته خیلی ازتفریحاتم دورشدم نمیکنم به خودم برسم همسرم به زبون نمیاره ولی از رفتارش متوجه شدم که شکایت داره ولی از ناشکری هم هراس داره احساس میکنم دوری ازشوهرم باعث شده افسردگی بگیرم خواهشاکمکم کنید
اینم بگم فرزندانم پسر هستن
سلام دوست عزیز
مساله افسردگی یکی از مهمترین بیماری های جامع امروزی می باشد و شایع ترین آن بعد از زایمان است.
شاید باین مساله خیلی ساده نگاه شود اما اثرات ان در خانواده و جامعه بسیار زیانبار خواهد بود. به نظر من عجله نکنیدو درست است شاید دارو درمانی بتواند مساله را تا حدی پوشش دهد. اما تجربه نشان داده است که افسردگی ریشه ای دارد و تا ریشه حل نشود دارو درمانی فقط مانند مسکن عمل می کند. به شما توصیه میکنم قبل از اقدام به دارو درمانی و روانپزشک و.. حتما به چند نکته عمل نمایید و کمی تلاشتان را در این موضوعات بیشتر کنید و اگر نتیجه نگرفتید به دارو روی بیاورید.
1- مهمترین ریشه افسردگی بی هدفی پوچی و نداشتن عقاید صحیح در مورد زندگی دنیا و عاقبت خود می باشد. شاید شما بگوئید که تا بحال به این مسایل فکر نکرده اید اما این مساله در ناخوداگاه و فطرت هر انسانی هست و اگر به این خواسته و نیاز فطری انسان توجهی نشود روان و روح انسان مریض می شود . این مریضی به نحوه های مختلف خود را نشان می دهد. از بیماریهایی مثل MS یا افسردگی گرفته تا اختلال هراس و اضطراب و انواع وسواس های فکری و رفتاری. به نظر من شما باید وقتی را در هر روز برای تفکر در این موارد البته با راهنمایی و مشاوره از افراد با اطلاع و دانای این موضوعات بگذارید.
2- سعی کنید ریشه وسواستان را بیابید. یک خاطره بد یا عادت بد و… می تواند شروع یک وسواس باشد. سعی کنید با مقابله بسیار بسیار جدی با افکار منفی تان خود را نجات دهید. هیچ چیز به جز مقابله بسیار جدی با این مساله بشما کمک نخواهد کرد. برای مثال اگر فکری منفی به شما روی آورد تمام انرژی خود را از همه کار منصرف کنید و تمام تمرکزتان را روی رها کردن خود از ان فکر بکنید. تا مساله را جدی نگیرید نمی توانید با ان مقابله کنید. پس بسیار جدی و قوی عمل نمایید.
3- رفتارهای مثبت مانند کمک به دیگران خوش بینی و خوش اخلاقی را الگوی خود قرار دهید. این رفتار ها بیشتر از این که به طرف مقابل کمک کند روح شخص را تلطیف و شاداب می کند. در واقع رفتارهای مثبت رفتاری برای خودانسان است نه دیگران.
4- ورزش یکی از روشهای قوی برای درمان افسردگی است. به صورت منظم ورزش را در برنامه خود قرار دهید و مطمین باشید کمتر کسی است که با داشتن ورزش منظم افسردگی پیدا نماید. البته تمام این مسایل نیاز به اراده قوی دارد که این اراده و انکیزه می تواند همین باردار شدن شما باشد. با این کار هم فرزند سالم تری خواهید داشت و هم از زندگی لذت بیشتری خواهید برد.
سلام وقت بخیر.. دختری هستم که به پسری علاقه مندم ایشون هم از لحاظ شخصیت مورد تایید است چند سالی است که دوستش دارم و ایشون نیز مرا دوس داره و اینو باور دارم که دوست داشتنش واقعیست..به ایشون میگم بیا خواستگاریم میگه من فقط دوست دارم.قصد ازدواج ندارم.لطف میکنید مرا راهنمایی کنید آیا دوستی ام را با ایشون ادامه دهم..محبت میکنید..راهنماییم کنید
باسلام دوست عزیز
ایشان خیلی شفاف وصادقانه اعلام کرده که نیت ازدواج ندارد وشرائطی هم برای تعهد دادن ندارد.
سوال شما این است آیا میتوان بامردانی که تصمیم ازدواج ندارند ادامه داد ،بله اگر نیت شما هم صرفا دوستی باشد نه نگاه جدی به زندگی.
شما راه و مسیر بدون هدف را طی میکنید و هرقدم که برمیدارید امیدواری اکنون و سردرگمی درآینده محسوب میشود.
بهتر است نگاه خود را به این ارتباط معلوم کنید و انتظار خود را از این رابطه بهتر بدانید،به این صورت تصمیم گیری بهتری خواهید داشت.
موفق باشید
سلام وقت بخیر درود خدا بر شما باد.
من خیلی به مادرم وابسته ام و بعد از مدتی که خانه خود و همسرم اماده شده میخواهم برم آنجایعنی باید بروم. اما تنهایی و وابستگی خیلی اذیتم میکنه و به چگونگی گذراندن روزمره ام خیلی فکر میکنم و دوس دارم از روزم اونطور که باید استفاده کنم و فقط با بچه داری قانع نمیشم.
اظطراب و بی قراری هم گاهی دارم. مشکلم چیه؟ چیکار کنم؟ بعد از زایمانم اینگونه شدم البته خانه ی قبلی ام گاهی هم با همسرم بگو مگوهایی و نارضایتی هایی داشتم و اینکه مثلا به او میگویم آشغال هارو دمه در بزار. جدی میگه الان نمیبرم و من ناراحت میشم میگه من بد نمیگم اما من ناراحت میشم و دوس دارم بهتر بهم جواب بده. آیا نیاز به پزشک دارم چه پزشک و دارویی؟ در آخر باید بگویم این وابستگی و تنهایی اگر نبود چقدر خوش بودم ممنون از راهنمایی .
خدا یارتان
وابستگی در علم روانشناسی واژه بدی نیست، زیرا همه به هم وابسته هستند؛ مادر به فرزند، زن و شوهر و گاهی دو دوست به هم وابستهاند، اما زمانی که این وابستگی به جایی میرسد که افراد نیاز دارند فرد دیگری را بشدت به خود وابسته نگه دارند و به مرور این موضوع دوجانبه میشود.
وابستگی، یک اختلال شخصیتی خواهد بود، وقتی که این آقا یا خانم وابسته میخواهند تشکیل خانواده دهند موضوع وخیمتر میشود. هر چند وابستگی شکلهای مختلفی دارد، اما وابستگی مادر و فرزند و بویژه وابستگی مادر وفرزند پسر از جمله وابستگیهایی است که این روزها به عنوان یکی از عوامل ترس پسرها ودخترها از ازدواج وگردن نهادن به تعهد زندگی مشترک، شکل جدیدی به خود گرفته است.
شرایط زندگی من طوری شده که به هیچ عنوان نمیتونم حرف همسرمو باور کنم.دوسش دارم، گاهی وقتا فکر میکنم حرفاش راست و چند ساعت بعد به نتیجه عکس میرسم…واقعا نمیدونم چیکار بکنم
پنج سال ازدواج کردیم و یه دختره دو ساله داریم.اگه مزاحم وقتتون شدم فقط به خاطر دخترم که روحیه بد من روش تاثیر نذاره.من و همسرم چندسال میخوایم وام برداریم برا خونه دار شدن اما نتونستیم…حالا همسرم میگه برا وام اقدام کرده.اذرماه بهم گفت که قرار ده هفته بعد بدن.گفت با دوستش شریکن برا وام و… هرروز به محل کار دوستش که اونم بانک زنگ میزنه پیگیری میکنه حتی چندبار گوشی رو آیفون گذاشت.هی داره امروز فردا میشه. وام رو نمیریزنمن حس میکنم وامی در میون نیست و همسرم داره به من دروغ میگه که آروم بگیرم.نمیدونم چیکار کنم.بهش گفتم جون بچمونو قسم خورد.سر امام حسین رو.که دروغ نمیگه
معمولا آقایان برای فرار از واقعیت و پوشاندن اشتباههای خود از روشهای مختلفی استفاده میکنند که یکی از آنها دروغگفتن است، اما گاهی دچار وسواس دروغ میشوند و خودشان به مزاح میگویند که وقتی میتوانیم دروغ بگوییم، چرا با حرف راست وجدانمان را ناراحت کنیم؟ بنابراین دروغ عادت و جزیی از شخصیت فرد میشود. دروغگفتن مردها دلایل متفاوتی دارد؛ ممکن است این دروغگویی در دوره کودکی در آنها تثبیت شده باشد، گاهی مردها با دروغ گفتن قصد دارند به مقاصد خود برسند، درنتیجه این روند را ادامه میدهند، الگو گرفتن از پدر و مادر، (البته اگر پدر دروغگو باشد، پسرها بیشتر از او الگوبرداری میکنند و اگر مادر دروغگو باشد، دختر بیشتر از او الگو میگیرد.) و بعضی افراد هم اختلال شخصیت دارند و رفتار ضداجتماعی از خود بروز میدهند.
و اما در مورد پنهان کاری. شاید شوهرت داره از یک تعارض رنج میبره یکی خواسته ها و اهدافی که باهاش بزرگ شده۲_خواسته ها اهداف و انتظاراتی که فکرمیکنه شما ازش داری. به نظرمن حالا که اینقدر روراستی برات مهمه، زمینه ی راستگویی ازطرف خودت روبراش فراهم کن. بهش بگو دوس داری ازاهداف و آرزوهاش مطلع باشی و فکرمیکنی برای ارتباط بهتر و رضایت دو طرفتون بیان کردن صادقانه این ،لازم باشه.قبلش گوشزدکن که بهش اعتماد داری و توی خانواده ای بزرگ شدی که معنی قناعت و مدیریت رو میدونی و قصد نداری فشار بیجایی برای امور اقتصادی بیاری. اما به غیر از این مطلب من فکر میکنم کمی کنترل گری هم میکنی واین باعث محافظه کارترشدن شوهرت میشه، تو میخای هیچ اشتباهی صورت نگیره که مطمئنا دودش تو چشم شوهرت میره ولی بهش اجازه بده مسئولیت انتخابهای اقتصادیش رو به عهده بگیره و اینو بهش گوشزدکن.
موفق باشید
سلام خدا قوت
خواهر من جدیدا تو کانال اجتمایی با پسری اشنا شدن الان چهار ماه میشه ک با خواهرم چت میکنن ولی همدیگرو هنوز ندیدن و خواهر ک فرزند اخر هستن ومنو داداشم ازون بزرگتر هستیم وخواهرم دیالیز میشن و تو نوبت پیوند هستش الان خیلی عادت کرده ب این پسر چون میگه همه مریضی منو میدونه وقبول داره و میگه همه جوره قبولت دارم و میام خواستگاری اگ خانوادت قبول کنن چون من شیعه نیسم سنی هستم چون خانواده خودم شاید قبول نکنن حالا خواهر میگه من چ کار کنم
باسلام دوست عزیز
هیچ اتفاق خاص وجدی بین خواهرشما واین آقا نیفتاده وصرفا یک دوستی است که در مقام عمل جدیت پیدا میکند
بهتراست قبل ازاینکه محبت کاذب ورویایی پیش آید ازاین خانواده بخواهید با ملاقات وحضورا آشنا شوید تا معلوم شود وارد مرحله ای از ازداج خواهند شدیانه!
بسیار بودند افرادی که در مقام کلام ازخودگذشته و آمادگی اعلام میکنند اما جلو نمی آیند.
سلام علیکم..عروسی دارم که ۵ساله با خانواده ما وصلت کرده..
باوجود دختر مجردم اصلا شئونات رو رعایت نمیکرد حتی جلوی منه مادرشوهر همش توبغل پسرم بود و کارهای عاشقانه میکرد..کلا از همون اول زیاد با ما گرم نمیگرفت..پسرمو مجبور میکرد که بره هرروز وقتو بیوقت خونه مادرش..
اونم میرفت اصلا طرف ما زیاد نمیومد حالا ۲ساله که کلا رابطه هارو قطع کردند چون پسرم میگه مادرزنم خیلی پشت دخترشو میگیره و دخالت میکنه..عروسم هم میگه دخترمن باعث این دعوا شده که همش به برادرش راهنمایی میکرد که چیکارکنه و چیکار نکنه..
البته من میدونم که مدیریت پسرم اصلا درست نبوده در این مدت چون حرفایی که عروسم پشت ما میگفت میومد به ما میزدو اعصاب مارو خراب میکرد..
نمیدونم چیکارکنم.الان یه نوه ۲ماهه دارم که خیلی منو دخترم دوست داریم ببینیمش ولی دیگه عروسم به پسرم گفته منو تو همینجوری خوشیم پس تو خونه مادرمن نیا منم خونه مادرت نمیام که دوباره زندگیمون رو هوا نره حالا بماند که چه بی احترامیهای سنگینی به منه مادرشوهر کرد..هرکاری از سر سادگی میکردیم به برداشت بد میگرفت.به نظرخودم منو دخترم زیادی دورشو گرفتیمو تحویلش گرفتیم واسه همین محبت زیاد خیلی اذیت شدیم..
دخترم میرفت خونشونو دم عیدی تمیزکاری میکرد چون بچه کوچیک داشت گفت بزار کمک حالش باشمو خیلی کارهای دیگه..این شد جواب زحمات ما که گفت اینا فقط به درد حمالی میخورن..توروخدا راهنمایی کنید که ما باید چیکار کنیم..باوجود اینها باز ته دلم ناراحتم که چرا دیگه رفتوآمد نیست البته دل خوشی هم از دید وبازدیدامون نداشتیم چون هردفعه یه اتفاقی میفتاد..
بگید ماچیکارکنیم همینجوری دست رو دست بزاریمو تا آخر عمر باهم قهرباشیم؟پسرم اصلا راضی نمیشه که با مادرزنش آشتی کنه
همه ما در زندگی اجتماعی و زناشویی در موقعیتهایی قرار میگیریم که شرایط مطابق میلمان نیست؛ گاهی حرفی می شنویم که به نظرمان توهین آمیز است، گاهی فکر میکنیم مورد ظلم واقع شدهایم، در حق مان اجحاف شده یا تحقیر شدهایم و… در چنین شرایطی، هرکس با توجه به ویژگیهای شخصیتی، تربیت خانوادگی یا نوع برداشت خود از مسائل، واکنش خاص خود را خواهد داشت؛ عدهای بلافاصله حرفشان را می زنند و به قول معروف از خود دفاع میکنند. عدهای ترجیح میدهند سکوت کنند تا زمان مناسبی پیدا کنند. بعضی افراد هم قهر میکنند.
فراموش نکنیم همه ما هر روشی را که انتخاب کنیم میخواهیم به نوعی مسئله را حل کنیم و در واقع به حس بهتری برسیم. ولی واقعا با کدام روش به چنین هدفی دست پیدا میکنیم؟مثلا کسانی که قهر میکنند، نهتنها نمیتوانند مشکلی را حل کنند بلکه به نوعی ضعف و ناتوانی خود را از رویارویی با مشکل موجود نشان میدهند و در واقع اعتراف میکنند که روش دیگری برای حل اختلافات خود پیدا نمیکنند.
البته گاهی سکوت میتواند کمک کننده باشد ولی نباید آن را با قهرهای طولانی مدت اشتباه گرفت. در واقع همه ما گاهی از همدیگر دلخور میشویم و به فضا و زمانی برای فکر کردن و تصمیمگیری بهتر نیاز داریم ولی این موضوع باقهر کردن فرق دارد. معمولا کسی که قهر را انتخاب میکند، با احساسی ناشی از کینه و خشم ومورد ظلم واقع شدن روبهرو میشود و قدرت تفکر و تحلیل را از خود و طرف مقابلش سلب میکند.
بدین ترتیب میبینیم که قهرهای طولانی مدت به معنای تسلیم و اعلام ناتوانی برای حل مشکلات است و فقط زمان ما را برای رسیدن به حس بهتر و حل واقعی مشکلات به تأخیر میاندازد.
باتوجه به آسیب هایی که به روان پسر و عروس شما وارد شده و به توافق رسیدند چنین زندگی کنند صلاح نیست اصراری برای ارتباط داشته باشید و اگر زمینه ارتباط بود قبل از آن با مشاور نشست داشته باشید و راهکارهای از بین بردن و پاکسازی کدورت و روش جذب را دریافت کنید.
من 23ساله هستم فرزندی دارم 3ساله پسرم خیلی سریع ناراحت میشه قهرمیکنه بهم میگه تورونمیخوام.خیلی به سرخودش میزنه و گریه میکنه نمیدونم چکارش کنم.ولی من خودمم مشکلات زندگی خیلی بد روم اثرگذاشته تودوران حاملگی هم کلا جوش میزدم حتی بعدش هم همینطور بود که افسردگی شدیدگرفتم لطف کنید بهم بگید چکارکنم
این مساله اگر زیاد تکرار شود اهمیت زیادی دارد و باید ریشه ی آن پیدا شود. قبل از هرچیز باید با مشاور خانواده در ارتباط باشید و به روانشناس کودک متخصص مراجعه شود.
اما برای بهبود می تونید راهکار های زیر را به کار ببرید.
اول باید بررسی شود که آیا کسی از اطرافیان رفتار خودزنی را انجام می دهد یا نه؟ چون کودکان بسیار الگو برداری می کنند لذا اگر کودکتان شاهد این سبک رفتار در اطرافیان باشد قطعا الگو برداری می کند. در ثانی خودزنی در دوره ای از زندگی در اکثر کودکان رخ می هد.
اول شما باید بی توجهی کنید. اگر کودکتان با خودزنی به اهدافش می رسد سعی کنید اصلا این کار را نکنید تا کودکتان متوجه شود که با خودزنی به چیزی نخواهد رسید. تا جایی که می توانید در هنگام رخ دادن این رفتار حواس کودکتان را پرت کنید تا این رفتار ادامه نیابد. اگر حواس پرتی سودی نداشت از روش محرومیت استفاده کنید مثلا بگویید چون خودت را زدی و گریه راه انداختی دفعه بعد تو را به پارک نمی آورم و کودکتان را به منزل ببرید.